Dr. Behrooz Arman

www.b-arman.com

click
click
click
click
click
click
click
click
click

ارزيابي يکساله خيزش 88

نشريه کار داخل کشور از فداييان، برگرفته از اخبار روز

جنبش اعتراضی یک سال اخیر را می توان در تاریخ سیاسی کشورمان نقطه ی

عطفی محسوب نمود. بدون شک جنبش اخیر، ادامه ی جنبش دمکراتیک مردم کشورمان

در یک صد سال گذشته می باشد. اما مشخصه هایی را مالک است که آنرا از جنبش

های قبلی متفاوت تر می نماید. در این مقاله، بمناسبت سالگرد آغاز دور نوین

جنبش اعتراضی مردم کشورمان، گوشه هایی از این جنبش را واکاوی نماییم

زمینه های شکل گیری اعتراضات و نقش انتخابات

     برخلاف تصور عده ای از سخنوران سبز، جنبش اخیر رویدادی صرفاً معطوف به

انتخابات نبود. جنبش اعتراضی سال 88 فوران خشم ملتی بود که طی سی و یک سال

گذشته نقض حقوق اساسی خویش را شاهد بوده و در این راه هزاران تن از بهترین

فرزندانشان را از دست داده اند، زخمی که هر از چندگاهی در گوشه ای از وطن

بخون کشیده مان سر باز می نماید. اوج گیری جنبش اعتراضی مردم ایران در سال

88 پی آمد منطقی سی و یک سال سرکوب و غارت و کشتار مردم این کشور است. امری

که نه بعید و نه غیرمنتظره می نماید. این دمل چرکین بایستی روزی سر باز می

نمود، که نمود. قبل از این هم شاهد اعتراضات دیگری بوده ایم، اعتراضاتی که

توسط ماشین سرکوب رژیم فقها همواره رنگ خون گرفته است. تفاوتی که مورد اخیر

با دفعات قبلی داشته، ابعاد و دوام آن بوده است، ولی در هر حال پیدایش

اعتراضات مردمی امری غریب نمی نماید. با این همه جور و ستم، تحقیر و توهین،

تبعیض و شکاف، استثمار وحشیانه و غارت ثروت ملی، سرکوب آزادی های سیاسی و

نقض حقوق بشر، شکنجه و اعدام و ... اگر چنین اتفاق میمونی نمی افتاد، حتماً

موجب تعجب و شگفتی جهانیان می گردید

   موارد ذکر شده که اساساً خواست ها و مطالبات مردم را بعنوان یکی از

اضلاع مثلث تحولات اجتماعی بیان می نماید، بایستی خواست ها و امیال و منافع

هیأت حاکمه و طرفداران آنان و کشورهای امپریالیستی را هم بعنوان اضلاع دوم

و سوم اضافه نمود

   نارضایتی انباشته شده مردم در طی سی و یک سال حکومت جمهوری اسلامی

بدنبال روزنه ای برای نشت و شکافی برای فوران خشم فروخورده ملتی بود که در

این مدت هر امکانی را برای اعتراض از وی سلب نموده بودند. انتخابات دهمین

دورهی ریاست جمهوری در 22 خرداد 88 همان روزنه و شکافی بود که بیش از سه

دهه مردم کشورمان بدنبال آن بودند. تقلب گسترده و گستاخانهی باند حاکم در

فضای سیاسی هیجان آلود انتخاباتی روزنه و شکافی را بوجود آورد تا همان خشم

فروخورده با شدتی غیرقابل انتظار فوران کند. اعتراض مردم به نتایج انتخابات

دستکاری شده آغازی برای ابراز اعتراضات تلنبار شده اش بود. در شرایط عادی

که کوچکترین امکانی برای بیان خواست ها و ابراز اعتراضات وجود ندارد،

انتخابات به خاطر ایجاد فضایی که تنش های سیاسی در جامعه بالا می گیرد،

چنین امکانی را برای مدت محدودی فراهم می سازد. به باور خیلی از کسانی که

در انتخابات شرکت ننموده بودند، لازم می نمود از کارزار انتخاباتی برای

بیان نظرات خود و ارتباط با مردم و به چالش کشیدن جناح های حکومتی استفاده

نماییم. اینگونه بود که مردم با استفاده از چنین فضایی زمینه های بروز جنبش

اعتراضی اخیر را فراهم ساختند. اما نبایستی فراموش کنیم هرچند اعتراض به

نتایج انتخابات آغازگر و دلیل شروع اعتراضات مردمی با شعار رأی من کو

بود. اما علت اصلی شکل گیری اعتراضات هم صرفاً معطوف به انتخابات نبود.

   قبل از انتخابات که بحث شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات داغ می نمود

با شکل گیری اعتراضات مردمی رنگ باخت، آنها که فکر می نمودند با کسب آراء

بالا می توانند حاکمیت را به خواست خود مبنی بر تغییرات جزئی مجبور سازند،

به عینه دیدند که ساختار سیاسی و حقوقی جمهوری اسلامی به گونه ای است که بر

تمامی این توهمات خط بطلان می کشد. هرچند گروهی از این طیف که اساساً برای

اجتناب از اعتراضات خیابانی حضور در پای صندوق های رأی را پیشنهاد می

کردند، مدعی شدند که تصمیم اندیشمندانهی آنان موجب شکل گیری چنین اعتراضات

گسترده ای شده است. امری که تا روز قبل از انتخابات چنین شیوه هایی را با

انگ ماجراجویی رد می کردند. در نقطهی مقابل طرفداران تحریم آگاهانه و فعال

انتخابات هم از امکان بروز چنین حرکت مردمی در صورت حضور گستردهی آنان در

پای صندوق های رأی و دستکاری وقیحانه ای نتایج انتخابات غافل بودند. حضور

مردم معترض در خیابانها هر دو طیف و حتی حکومت را غافلگیر نمود. و بار دیگر

توان توده ها را به رخ کسانی کشید، که صرفاً بدنبال رفرم های سطحی آنهم با

چانه زنی در بالا و پشت درهای بسته هستند

سبزها و جنبش اعتراضی

   از آنجائیکهً جرقهی جنبش اعتراضی اخیر در اعتراض به نتایج انتخابات

نمود خارجی یافت. طبیعی است که بازندگان انتخابات و مردمی که به امید

تغییر، البته در ابعادی متفاوت به کاندیداهای اصلاح طلبان رأی داده بودند و

با تقلب صورت گرفته احساس می کردند نه تنها کلاه گشادی سرشان رفته بلکه

مورد تحقیر نیز قرار گرفته اند، اولین معترضان بودند. سران اصلاح طلبان که

فکر می کردند با حضور گستردهی مردم در انتخابات و ریختن آرایشان به نفع

آنان باند حاکم نخواهد توانست با تقلب به اهداف خویش دست یابد. پس از

دستکاری نتایج و اعلام پیروزی احمدی نژاد شوکه شده بودند. آنها که فکر نمی

کردند رژیم به چنین تقلب گسترده ای دست بزند، برای چنین پیش آمدی از قبل

برنامه ریزی نکرده بودند. ریختن مردم به خیابانها در اعتراض به این امر

سران جنبش سبز را بدنبال خود کشاند. و چنین بود که ناخواسته موسوی و دیگر

سران اصلاح طلب به جنبش اعتراضی مردم کشورمان پیوستند

   بنابه دلایل عدیده ای اصلاح طلبان خیلی سریع رهبری جنبش اعتراضی را

بدست گرفتند و با این همان سازی جنبش اعتراضی با جنبش سبز توانستند دست

دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی را از رهبری جنبش کوتاه نمایند. از آنجائیکه

جنبش اعتراضی اخیر در اعتراض به نتایج انتخابات راه افتاده بود، و از

آنجائیکه موسوی و کروبی بعنوان کاندیدای اصلاح طلبان که معترض نتایج

انتخابات بودند، به مرکز ثقل جنبش اعتراضی هدایت شدند. از طرفی دیگر بخاطر

نبود احزاب و سازمانهای سیاسی کارآمد و ریشه دار در فضای سیاسی جامعه،

لاجرم رهبری اصلاح طلبان امری اجباری بود. به این موضوع بایستی سرکوب

گستردهی نیروهای سیاسی و فقدان تشکل های صنفی و مردمی را هم اضافه نمود.

در شرایطی که نیروهای سیاسی شناخته شده بخاطر سرکوب گستردهی آنها در سی و

یک سال گذشته و عدم ارتباطشان با توده های مردم از امکان تأثیرگذاری بر

روند سیاسی کشور محروم بودند، تمامی امکانات رسانه ای غرب و بخصوص آمریکا و

انگلیس در اختیار اصلاح طلبان حکومتی قرار گرفت. امکانی که از سایر نیروهای

سیاسی دریغ داشته می شود. تمامی این موارد زمینه را برای رهبری اعتراضات

مردمی توسط اصلاح طلبان حکومتی که در واقع جناح دیگر حکومت بشمار می آیند

فراهم ساخت

   بخشی از اصلاح طلبان با یاری رسانه های آمریکایی و اروپایی در پی تسخیر

خیابانها و براه انداختن انقلاب رنگین و مخملی به سیاق گرجستان و اوکراین

بودند. غافل از اینکه نه حکومت ایران به ضعف و ناتوانی و بی تجربگی حکومت

های مزبور بود و نه آگاهی های سیاسی مردم ایران در آن سطح پایین است که

بخواهند پروژه ی انقلاب مخملین و رنگی را پذیرا باشند. با این همه نمی توان

این پروژه را پروژه ای شکست خورده بشمار آورد. با ادامهی تضعیف حکومت و

عمیق تر شدن شکاف در داخل آن و در صورت ادامهی غیبت احزاب و سازمانهای چپ

و ترقی خواه اپوزیسیون بشکلی تأثیر گذار در تحولات اجتماعی کشورمان، احتمال

کاربست چنین سیاستی توسط امپریالیستها با همراهی بخشی از نیروهای اصلاح

طلبان بخصوص لشکر خارج نشین آنها دور از انتظار نیست

   در مورد سبزها بایستی بخاطر داشت، آنها بخشی از حاکمیت اند و نه

اپوزیسیون، که از بدحادثه به این جایگاه سرانده شده اند. بزرگترین مشکل

سبزها همانا پیوند ناگسستنی آنها با جمهوری اسلامی است. آنها با هزاران

رشته به حاکمیت مرتبط می شوند و با بخش دیگر حاکمیت که اینک قدرت را در ید

خود دارند، گذشته ی مشترکی دارند. سرکوب و کشتارهای دههی 60، موضوعی

فراموش نشدنی در تاریخ کشورمان می باشد، که اصلاح طلبان حکومتی و یا سبزها

هنوز نتوانسته اند و یا نخواسته اند تکلیف شان را با آن یکسره کنند. این

گذشته ی مشترک آنان را در خواست هایشان ناپیگیر و در ادامه ی راهشان مردد

می سازد. همین موضوع مانع از آن شد که در بهترین موقعیت و در شرایطی که

میلیون ها تن از مردم کشورمان را پشت سر خود داشتند، با باند حاکم تعیین

تکلیف نمایند. آنها از رادیکال شدن شعارها و خواسته های معترضین به اندازه

باند حاکم در هراس بودند

     با این اوصاف نمی توان انتظاری بیش از این، از سبزها و سران اصلاح

طلبان حکومتی داشت. آنها تا اینجا هم بیش از توان خویش با جنبش اعتراضی

همراهی کرده اند. هرچند که از همان ابتدا لنگیده اند. ماندگاری آنان بیش از

آنکه به خود آنها و خاستگاه اجتماعی شان مربوط باشد، ناشی از تحمیل شرایط

از طرف رقیب است. آینده ی آنها هم عمدتاً به تحولاتی که در بالا و تصمیماتی

که در پشت درهای بسته اتخاذ می شود، بستگی دارد. کوچکترین نرمشی از طرف

جناح حاکم و بخصوص رهبر نظام آنها را خشنود و برای ادامه ی اعتراضات بی

انگیزه خواهد ساخت

   رهبران سبز با عقب نشینی های پی درپی، به صدور بیانیه هایی بسنده کرده

اند که هر از چندگاهی منتشر می سازند. سیاست کم خطری که با هزینه ای ناچیز

رهبری شان را دوام می بخشد، تا نیروهای دیگر نتوانند بیرقی را که اینان از

سر عافیت طلبی نیمه افراشته نگه داشته اند را به اهتزاز درآورند. آنها می

خواهند با حذف احزاب و سازمانهای سیاسی از رهبری جنبش و طرح و بزرگ نمایی

شخصیتی خاص از خودشان، مانند موسوی و خاتمی و یا کروبی، رهبری کاریزماتیک

به جنبش حقنه کنند. کاری که در سال 57 تجربه کرده و نتیجه گرفته اند. معرکه

گیرانی که به دنبال تک روی و خلق رهبرانی کاریزماتیک هستند، در واقع

دیکتاتوری را مدافعه و بازسازی می نمایند.

   اصلاح طلبان هنوز هم از دوران زمامداری خمینی بعنوان دوران طلایی یاد

می کنند. دورانی که با مرگ خمینی رو به افول نهاد. آنها مشخص نمی کنند که

منظورشان از دوران طلایی چیست و برای چه کسانی طلایی بوده است. مردم و

نیروهای مخالف و خصوصاً چپ و مجاهدین نه تنها بهره ای از آن دوران طلایی

نبرده اند، بلکه محذوفین و قربانیان اصلی همان دوران طلایی نیز بشمار می

آیند. ولی قابل کتمان نیست که در سالهایی که خمینی زنده بود، قدرت سیاسی در

دست جناح های حکومتی در گردش بود. و اصلاح طلبان بعنوان یکی از ارکان

حاکمیت دستی در قدرت سیاسی داشتند. امری که با مرگ خمینی برای آنان محدود و

محدوتر شد. آری به این اعتبار آنها می توانند ادعا کنند که دوران خمینی

دورانی طلایی برای آنان و نه مردم بوده است. آنها به عمد کتمان می کنند که

تمامی این مصائب و مشکلات ناشی از سیاست های ارتجاعی و مبتنی بر سرکوبی است

که در دوران خمینی شکل گرفت و امروز خامنه ای و دار و دسته اش ادامه دهنده

ی همان راهی هستند که خمینی بنا نهاد

نقش چپ ها و سایر نیروها

   نقش سایر نیروهای سیاسی اپوزیسیون و بخصوص چپ در اعتراضات یکسال اخیر

ابعاد متفاوتی دارد. همانگونه که آمد، نیروهای اپوزیسیون بخاطر سرکوبی که

بیش از سه دهه حکومت جمهوری اسلامی متحمل شده اند و هزاران تن از بهترین و

رزمنده ترین یارانشان را از دست داده اند، بخاطر اینکه فاقد تشکیلات حزبی

در داخل کشورند، نتوانستند در رهبری و هدایت جنبش تأثیر گذار باشند. آنان

مجبور بودند که صرفاً با صدور بیانیه و اعلامیه دنبال رو جریان حاکم باشند.

در بهترین شرایط آنها توانستند با برگزاری آکسیونهایی در خارج از کشور

افکار عمومی جهان را به رویدادهای ایران معطوف نمایند. اما کلاهی از این

نمد نصیب شان نشد

   در داخل کشور طرفداران احزاب و سازمانهای اپوزیسیون بخصوص چپ با حضور

گسترده شان در اعتراضات خیابانی نقش قابل توجه ی در ادامه ی اعتراضات

داشتند. حضور این نیروها در رادیکال شدن خواست ها و شعارهای تظاهر کنندگان

نمود می یافت. امری که اعتراض بخشی از اصللاح طلبان حکومتی را درآورد. این

نیروها علیرغم تلاش وافرشان بخاطر فقدان تشکیلات مناسب با شرایط جامعه،

نتوانستند به مدیریت جنبش و اتاق فکر آن راه یابند

   جنبش اعتراضی اخیر با ” شعار رأی من کو؟“ شروع شد، ولی به رأی داده ها

محدود نگردید. خیل عظیم رأی نداده ها نیز در دفاع از حقوق انسانی و اعتراض

به تحقیر آشکار توده هایی که به امید تغییر و تحول پای صندوق های رأی رفته

بودند، به خیابانها آمدند و سرسختانه برای دفاع از حقوق ضایع شدهی ملت

تلاش نمودند. متأسفانه برخورد دستگاه سرکوب حاکمیت با این طیف از معترضین

بمراتب وحشیانه تر از رأی داده ها بود. آنها نمی توانستند تحمل کنند کسانی

را که بزعم خود منفعل نموده بودند اینچنین برای رأی دیگران زندگی خود را به

مخاطره بیاندازند

   چپ ها از هر قدمی که سبزها و اصلاح طلبان حکومتی برای طرد استبداد

برداشتند، استقبال و از آن حمایت نمودند. آنها هرچند به ناپیگیری اصلاح

طلبان واقف بودند، و تجربه ی هشت سال حکومت آنها جلوی چشمانشان قرار داشت.

با این حال به چنین بهانه هایی درصدد تخطئه کردن سبزها برنخاستند. چپ در

خیابانها حضور داشت، هرچند که بخش اعظم شان هم رأی نداده بودند با این همه

پیگیرانه از حقوق مردم دفاع نمودند و در هدفمند ساختن جنبش و رادیکال کردن

خواستها و شعارهای جنبش تلاش ورزیدند. آنها اعتراضات مردمی را صرفاً به

نتیجه ی دستکاری شده ی انتخابات خلاصه نمی کردند. بلکه معتقد بودند آنچه در

خیابانها مجال بروز یافته نتیجه ی سی و یک سال حکومت تباهی و جهل و ارتجاع

است. لذا بجای انتخابات نهادی را در سیبل اعتراضات خود قرار می دادند که

شرایط را برای نقض حقوق دمکراتیک مردم فراهم ساخته است

   در نقطه ی مقابل رهبران سبزها با تمامی تلاش هایشان در معرفی چهره ای

دمکرات از خود هرگاه که پای چپ ها به میان آمده نتوانسته اند نفرت خود را

از چپ ها پنهان سازند. کروبی در دفاع از سروش، به محمود دولت آبادی با لحنی

توهین آمیز و عبارت ” نویسنده ی کمونیست“ اعتراض می نماید. نبوی از فعالین

سبز و اصلاح طلبان حکومتی از کشتار سال 67 به این دلیل که آنها کمونیست

بوده و مستحق اعدام، دفاع می کند. از طرفی دیگر سبزها علیرغم نفرتی که از

چپ ها دارند و نیازی به کتمان آن هم نمی بینند، شدیداً نیازمند تأئید چپ و

نیروهای انقلابی و دمکرات هستند، البته بشرطی که هزینه ای نکنند. دودوزه

بازی مختص پیروان ولایت فقیه است. اگر آنها نیازمند همکاری و مساعدت چپ و

نیروهای اپوزیسون هستند بایستی هزینه ای برای آن در نظر بگیرند و یاد

بگیرند که ” شتر سواری دولا دولا نمی شود

ظهور پدیده ی سبزاللهی و تلاش برای تطهیر جنایتکاران

   با پیروزی انقلاب بخشی از هواداران یا بهتر است بگوئیم چماق بدستان

خمینی تحت نام ” حزب الله“ و با شعار ” حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح

الله“ به سرکوب نیروهای مخالف بخصوص چپ و مجاهدین پرداختند. آنها نه تحمل

شنیدن صدای مخالف را داشتند و نه حضور آنان را در حیات سیاسی جامعه برمی

تافتند. امروز که بخشی از این نیروها با جناح اصلاح طلبان همراه شده اند

هنوز نتوانسته اند فرهنگ حزب اللهی خود را به فراموشی سپارند. تنها توانسته

اند ادبیات و فرهنگ حزب اللهی را رنگ کنند، آن هم رنگ سبز. در یک سال گذشته

شاهد بوده ایم که آنها در تحمل نیروهای دگر اندیش و کسانی که متفاوت از

آنها می اندیشند ناتوانند. در سایت های آنان بایکوت خبری نسبت به چنین

افرادی حاکم است. و از زدن انگ طرفدار احمدی نژاد به ناقدین خود که در عین

حال مخالف شناخته شدهی حاکمیت نیز می باشند، ابائی ندارند. در فرهنگ سیاسی

میهنمان پدیده ی منحوسی بنام ” سبزاللهی“ که همانا فرزند نامشروع ” حزب

الله“ بشمار می رود، متولد گردیده است

     اصلاح طلبان از وضع موجود بخاطر حذف شان از قدرت و از اینکه رقیب با

همکاری رهبری در برابر گردش دولت در بین جناح های حکومتی مانع تراشی می

نمود، ناراضی بودند. از همین رو طیف های مختلفی که در این چند سال محذوف

باند حاکم گردیده بودند، پشت سر موسوی صف آرایی نمودند. با شکست پروژه آنها

برای تقسیم قدرت، هرچند با اکراه به صف معترضین پیوستند. شرایط پیش آمده

موقعیت مناسبی بود برای بعضی از جنایتکارانی که دستانشان تا مرفق به خون

مبارزین و اندیشمندان این مملکت آلوده بود. آنها با صفاتی چون مخالف و

معترض و یا اصلاح طلب نمی توانند، جنایات خود را بفراموشی بسپارند. کسانی

چون رفسنجانی دست کمی از رهبری در جنایت علیه مردم کشورمان ندارند و کسانی

چون احمدی نژاد در قیاس با آنها جوجه جنایتکارانی بیش نیستند. استفادهی

منطقی و خردمندانهی ما از تضادهای موجود نبایستی بمثابه فراموشی جنایات

گذشتهی چنین افرادی تلقی بشود

   بخشی از چپ و اپوزیسیون در حمایت از سبزها- اصلاح طلبان حکومتی- تا

بدانجا پیش رفتند که هر انتقاد و اعتراضی علیه سبزها را برنتافته و با این

توجیه نخ نما که در مقطع کنونی هر کلامی علیه موسوی و کروبی و حتی رفسنجانی

به نفع احمدی نژاد منتهی خواهد شد، صدای منتقدان را خفه و شأن خویش را به

تأئیدگران بی چون وچرای سبزها ارتقاء داده اند. سیاستی که در اوایل انقلاب

بخشی از چپ را بجای مبارزه طبقاتی به سوی شکوفایی جمهوری اسلامی سوق داد

امروز نیز بخشی از مدافعان همان سیاست را در لباسی دیگر برای شکوفائی سبزها

به صف نموده و عجبا این بار نیز مبارزهی طبقاتی به بوتهی فراموشی سپرده

شده است. این حضرات که شمار زیادی از آنان را در میان نیروهای چپ و راست می

توان یافت. در استفادهی از شیوه های شانتاژ علیه مخالفین و منتقدین سبزها

حتی دست اصلاح طلبان حکومتی را هم از پشت بسته اند. سبزاللهی های چپ در این

راستا از برخورد فیزیکی با چپ های منتقد نیز ابائی ندارند

ادامه ی بحران امیدی برای تحول

   بدون تردید جنبش اعتراضی مردم ایران بحران سیاسی بزرگی را برای جمهوری

اسلامی درپی داشت. بحرانی سیاسی که به بحران های اقتصادی، اخلاقی،

ایدئولوژیک، مشروعیت داخلی و جهانی، بحران هسته ای و دهها بحران کوچک و

بزرگ اضافه گردید. هر چند در این سی و یک سال جمهوری اسلامی توانسته است

بحران های بزرگی را مدیریت و پشت سر بگذارد و علیرغم درآمدهای نجومی در

سالهای اخیر از محل فروش نفت، قدرت حاکمه امروز دیگر یارای مقاومت در تمامی

جبهه ها را ندارد. دیوارهای بتنی جمهوری اسلامی ترک برداشته و هم اینک صدای

فروپاشی بنای تحجر و استبداد بگوش می رسد

   امروز دیگر کسی برای روحانیت تره هم خرد نمی کند. وقتی در قم به خانه و

دفاتر مراجع شیعه یورش می برند و مورد غارت قرار می دهند، نه صدای اعتراض

کسی برمی خیزد و نه حساسیتی آنچنانی را در مردم برمی انگیزد. روحانیت بخوبی

دریافته است که دیگر نمی تواند حتی با اتکاء به نیروهای نظامی هم به حکومت

خود ادامه دهد. در سالگرد مرگ خمینی سخنرانی نوه اش را در حضور خامنه ای

برهم می زنند. باندهای نظامی چنان قدرت گرفته اند که براحتی خطوطی را که

زمانی بعنوان ” خط قرمز“ جمهوری اسلامی محسوب می گردید را نادیده بگیرند

رئیس جمهور مورد حمایت خامنه ای و نظامیان براحتی مصوبات مجلس، شورای مصلحت

نظام و حتی شورای نگهبان را که در انتخابات گذشت هفت عضو آن بصورت علنی از

وی حمایت نموده بودند را زیر سوال ببرد. نمونه هایی این چنینی همه و همه

حاکی از بحرانی همه جانبه هست که سرتاپای جمهوری اسلامی را دربر گرفته، و

امیدی برای برون رفت از آن قابل تصور نیست. بحرانهای موجود هر چند راه برون

رفتی را برای جمهوری اسلامی باقی نگذاشته، ولی پدیده ی مبارکی برای مردم و

نیروهای اپوزیسیون بشمار می آید. امری که امید تحول را متبلور می سازد

دستآوردهای جنبش اخیر

   جنبش اعتراضی اخیر ادامه ی جنبشی است که در سه دهه ی گذشته با فراز و

فرودهایی در جریان بوده این جنبش از آن مردم ایران و اقشار و اقوام آن می

باشد. مردم موتور محرک جنبش اعتراضی هستند. مصادره ی آن بنفع اصلاح طلبان

اقدامی انحصارطلبانه و ضد دمکراتیک است. تمامی اقشار، اقوام و ملیت های

کشورمان، و اکثر احزاب و سازمان های سیاسی ایران در این جنبش نقش داشته و

حاضرند. جنبش حاضر اگرچه با اعتراض به تقلب انتخاباتی جان دوباره ای گرفته

ولی صرفاً معطوف به نتایج انتخابات و کاندیداهای انتخاباتی و یا تشکل های

وابسته بدانها نیست

   بزرگترین دست آورد جنبش اعتراضی یک سال اخیر شکستن ترس از جمهوری

اسلامی بود. ترسی که بواسطه سه دهه سرکوب و کشتار حاصل گردیده بود.

خودباوری مردم و نیروهای سیاسی، ایجاد همگرایی و اتحاد در بین آنها از دیگر

دست آوردهای مهم یک سال اخیر می باشد. افشای بخشی از جنایات رژیم در سی سال

گذشته و ادامه ی این افشاگری که از طرف خود عوامل حکومت صورت می پذیرد

مورد دیگری است که می توان روی آن انگشت گذاشت. با ادامه ی جنبش نقاب از

چهره ی دشمنان مردم و آزادی بکنار می رود، چهره هایی که به دروغ خود را

حامی مردم و مدافع دمکراسی و حقوق بشر معرفی نموده اند

   اما از مهم ترین موارد منفی رخ دادهای یک سال گذشته می توان به دو مورد

اشاره نمود. نخست آنکه حوادث یک سال گذشته فرصتی طلایی برای سرکوب گران

مطرود حاکمیت فراهم ساخته تا تحت حمایت مصلحتی از اعتراضات مردم، چهره ی

واقعی شان را پنهان و خود را تطهیر نمایند. آنها نه دوستان مردم اند و نه

صداقتی در حمایت از جنبش اعتراضی دارند. حمایت آنها صرفاً برای اعاده ی

موقعیتی است که در سال های اخیر از دست داده اند. مورد دیگر آنکه سبزها و

سران اصلاح طلبان هر روز بیشتر از قبل انگیزه خود را برای ادامه ی مبارزه

از دست می دهند. این امر در شرایطی که جنبش فاقد رهبری توانمند و دمکراتیک

می باشد، می تواند امری خطرناک برای استیلای مجدد روحیه ی یأس به مدتی

طولانی بر فضای سیاسی کشورمان باشد. موضوعی که حکومت شدیداً بدنبال ایجاد

چنین فضایی است

   از بزرگترین دستآوردهای جنبش کسب آگاهی های سیاسی و رسیدن به این

واقعیت انکار ناپذیر بود که تحول سیاسی بدون ابزار تشکیلاتی غیر ممکن و

ناشدنی اشت. در ایران احتمال اینکه با تظاهرات خیابانی و فتح خیابان ها و

میادین مرکزی بتوان انقلابی رنگین و مخملی راه انداخت غیر ممکن می نماید

اعتراضات خیابانی اگر سازماندهی نشوند همانگونه که دیدیم در دراز مدت تحلیل

رفته و یأس و ناامیدی را بدنبال خواهند داشت. تنها توده های متشکل و

نیروهای سیاسی منسجم با برنامه ای مدون و مشخص می توانند جنبش را به سوی

پیروزی راهنمون شوند

نقد، ابزاری کارآمد

   نقایص و ایرادات جنبش اعتراضی را تنها با ابزار کارآمدی بنام ” نقد“ می

توان صیقل داد و کارآتر نمود. کسانی که با اتهاماتی واهی و منتسب نمودن

منتقدین به اردوی احمدی نژاد، در پی خاموش ساختن مشعل انتقاد هستند، خواسته

و ناخواسته آب به آسیاب دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی می ریزند. آنها بی هیچ

تعارفی برای بقای جمهوری اسلامی و استبداد ولایت فقیه می جنگند نه برای

آزادی و دمکراسی. تلاش آنان همسوئی با دستگاه انگیزاسیون و سانسور جمهوری

اسلامی برای مخالفت با دمکراسی و آزادی بیان می باشد. و زدن انگ همسوئی با

احمدی نژاد و خامنه ای به منتقدینف فرار بجلو محسوب می شود. آنها در بهترین

حالت با برنامه ریزان استبداد و خفقان برای فردای ایران، برای ایران بدون

جمهوری اسلامی همراهی و هم سوئی می کنند

?????? ?? ???? ??? ??????

خيزش 88

منتشر شد و به گونه پي دي اف در دسترس خوانندگان است

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ و بنیاد-موقوفه خواران فربه و پاسداران بالا جایگاه در درون نظام ولایت فقیه

 

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

 

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی در سی سال گذشته

 

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانه‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ها‏، جنگٌلها، نیزارها، بیشههای طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

 

سه ستون اقتصادي سامانه ولايي که در درازاي سي سال نزديک به هفتصد ميليارد دلارسرمايه هاي ملي را بر باد داده اند، نزديک به هشتاد درصد اقتصاد ايران را زير کنترل دارند. اين سه نيروعبارتند از تجار بزرگ، بنياد-موقوفه خواران فربه و پاسداران بالا جايگاه در درون نظام ولايي. دستياران برون مرزي آنان نيز انحصارهاي مالي-نظامي-نفتي بين المللي هستند.سرکوب جنبش هاي زنان و جوانان و کارگران و روشنگران، پوششي است براي اين چپاول همه سويه

 click