جهان دیگری شدنی است
همزمان با درگیری های بیشتر الیگارش های گیتی برای سودی
بیشتر در بخش هایی چون انرژی و مواد خام و مالی
با آغاز 1980 یک درصد "طلایی" از ثروتمندان جهان دو برابر درامد، نسبت به فقیرترین نیمه جمعیت جهان را صاحب شدند. بیشترین رشد طبقه بندی شامل آمریکا، هند و روسیه گردیده است
اکس فوم تابلوی حزن اوری را بنمایش میگذارد: در سال 2017 به ثروت ثروتمندان جهان تا 762 میلیارد دلار افزوده شده، رشد تعداد میلیادرها به بالاترین جایگاه در تــــــــــاریخ بشریت رسیده است. علیرغم این، 82 درصد همه ثروتهای جهان در سال 2017 در تملک یک درصد جمعیت میباشد، در همین دوره تعداد گرسنگان روی زمین به یازده میلیون تن رسید
نرخ بیکاری در جهان به رکورد تــــــــاریخی خود نزدیک شد. مطابق اطلاعات سازمان بین المللی کار، در سال 2017 به تعداد بیکاران 5،6 درصد یا 2.6 میلیون تن افزوده شده است. اینک 193 میلیون بیکار در جهان وجود دارد. سازمان جهانی کار بر این باوراست که : "اقتصاد گلوبال هنوزهم فرصت شغلی کافی ایجاد نکرده است". گرایش فوق، مطابقت خود را کاملا با برایند مارکس دال بر قانون فراگیر انباشت سرمایه داری نشان میدهد. مارکس افزایش ارتش ذخیره کارگران صنعتی ازدحام بیش از حد کارگران برای سرمایه داری را روشن کرده بود. ارتش ذخیره کارگران، مهمتــــــــرین شرط موجودیت شیوه تولید سرمایه داری است. رقابت از سوی بیکاران فشاری بر کارگران شاغل است. همانطور که مارکس نوشت، این رقابت سبب کار زیاد و فرمانبرداری از خشونت سرمایه می گردد. رشد فقر و بیکاری، ژرفش نابرابری امروز شامل کشورهای زیادی در غرب میگردد. بسیــــــاری از کشورهای جهان واپسگرایی اجتماعی را تجربه مینماید. در طی سی سال اخیر در غرب طبقه متوسط پرشماری پا گرفته است. هم اینک غرب درگیر فرسایش و فقر جمعیت است. هم اکنون کشورهای "میلیادرهای طلایی" در همان جایگاه سطح نابرابری اقتصادی قرار گرفته اند، که کشورهای افریقایی و آمریکای لاتین که بطور سنتی در همین سطح قرار داشته اند. چشم انداز زندگی اکثریت قریب به اتفاق جمعیت جهان رو به وخـــــامت است. اسانسور اجتماعی از کار افتاده است. این یعنی، قشر پائینی جامعه هرگز بر موانع طبقاتی غلبه نمی کنند و از منابع تمدن معاصر بهره مند نخواهند شد. زندگی در اردوگاه فقر، یعنی بی بهره ماندن از تحصیلات و مزایای درمانی
برپایه گزارشات پُل کروگمان دارنده جایزه نوبل اقتصاد، تنها 26 درصد امریکایی های بیکار، از مزایای بیکاری که این پایین ترین سطح در چند ده سال اخیر است، برخوردارند. کروگمان در پایان خاطر نشان میسازد: "گزاف نخواهد بود، اگر بگویم ، که امریکا بر شهروندان بیکار خود چشم پوشیده است". این پروسه پس از فروریزی اتحاد شوروی شامل حال روسیه نیز گردید. در سال گذشته به ثروت دویست روس ثروتمند 25 میلیارد دلار اضافه و کل ثروت انها به 485 میلیارد دلار رسید. مجموع سرمایه انها ذخیره نقدی بانک ملی، و کل مبلغ انباشته شده همه شهروندان روسیه را پشت سر گذاشت (نگریستنی اینکه، به اعتراف رسانه های ولایی دارایی آقازاده ها در بانک های برون مرزی در مرز صد و پنجاه میلیارد دلار نیز بیش از صندوق ارزی "خالی" شده است). همزمان با این، تعداد جمعیت زیر خط فقر از مرز بیست میلیون گذشت. درامد حقیقی مردم در چهار سال پیایی در حال کاهش است: در سال 2014 شامل 0.7 % در سال 2015 به 3.2 و در سال 2016 به 5.9 و در سال گذشته 1.7 درصد بوده است. مبلغ حداقل زندگی- مبلغی است که زندگی را غیر ممکن میسازد
جایگزینی در برابر بحران، هرج و مرج و تخریب ها وجود دارد. اصلی ترین برایند کار چند ساله مارکس کشف اجتناب ناپذیری گذار از جامعه سرمایه داری به سوسیالیسم می باشد. عمده ترین مطالب اصلی ورود به سوسیالیسم تمرکز سرمایه، اجتماعی شدن کار، افزایش هنگفت اندازه و قدرت سرمایه مالی می باشد. مارکس در سخن از تمرکز سرمایه می نویسد: "یک سرمایه دار، بسیاری از سرمایه داران را از بین میبرد. در این فرایند تبدیل، بهمراه کاهش دایمی تعداد سرمایه داران بزرگ، که کل مزایا را غصب و در انحصار خود گرفته اند، فقر، ستم و بردگی، دشمنی، استثمار هرچه بیشتر می گردد، اما همزمان با ان، برخشم طبقه کارگر که دایما تعدادش بیشتر می گردد، می اموزد، متحد می گردد و سازوکار فرایند تولید سرمایه داری را سازمان میدهد، افزوده" میشود
پرولتریزه شدن باشندگان کره زمین، نسبت به دوران مارکس در سطحی بمراتب بالاتر قرار دارد. در شرایط امروزی در تولید صنعتی جهان حدود 800 میلیون تن شاغل میباشد. جهت مقایسه: در سال 1900 تعداد پرولتاری صنعتی شامل 70 میلیون میشد. در مقیاس جهانی تعداد کارگران شاغل در صنعت تا 46 درصد نسبت به 1991 رشد داشته است. به دیگر سخن، مشخصه صنعت زدایی برای کشورهای پیشرفته سرمایه داری جهان شامل بخش عمده جهان عقب مانده نشده است. مجموع تعداد کارگران روزمزدی، شاغل در حوزه های گوناگون اقتصاد جهان، بیش 3 میلیارد گردید. با قرار گرفتن در زیر ستم، انها نیز بطور عینی به متحدین طبقه کارگر در پیکار با سرمایه تبدیل می شوند. بیهوده نیست که مارکس و انگلس در مورد "پرولتاریای کار فکری" سخن گفته اند
++++
دویست سال از زاد روز کارل مارکس- دانشمند و انقلابی بزرگ، بنیان گذار تئوری کمونیسم گذشت. خدمات ایشان در پیشگاه بشریت بی اندازه بزرگ است. تاثیر ایشان در فلسفه، اقتصاد، علوم اجتماعی و سیاسی بسیار عظیم است. در دوران جوانی، در دانشگاه بن و برلین مارکس تاریخ، فلسفه، حقوق را فراگرفت. از اندیشه های هگل و فویرباخ بسیار اموخت، اما جلوتر رفت. "دست نوشته های اقتصادی- فلسفی"، "تزهایی در باره فویرباخ"، "ایدئولوژی المانی"، "انتقادی بر برنامه کوتا"، "هجده برومر لویی پناپارت" ، "مانیفست حزب کمونیست" و چهار جلد "سرمایه" از اثار داهیانه ایشان میباشند. کارل مارکس بهمراه دوست و هوادارش فردریش انگلس در اثار خود بطور علمی اثبات می کند که زوال سرمایه داری حکم تاریخ بوده، بر همین مبنا شالوده ایدئولوژی کمونیسم را پی افکند.
تعیین ارزش برای نقش مارکس در تاریخ جهان غیر ممکن است. این امر تنها شامل علوم اجتماعی، که جهشی قدرتمند به همت ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک بدست اورد، شامل اقتصاد، که سبب غنای کشفیات بالقوه مهم در حوزه تئوری تولید سرمایه داری گردید، بل اندیشه مارکس نقشی سرنوشت ساز در تاریخ خلقها و کشورهای جهان ایفا نمود. این اندیشه موجب گشایش دوران رهایی جامعه بشری از استثمار، اثبات اجتناب ناپذیر پیروزی سوسیالیسم گردید. این اندیشه چونان "چکش" فکری به دست زحمتکشان داد، که به کمک ان میتوان محکم ترین و پیچیده ترین قیود بردگی سرمایه داری را از هم گسست.
مارکس شیوه اجرای اندیشه های فلسفی خودرا در پیکار سیاسی فعال می یابد. با زندگی در آلمان، فرانسه، دوباره آلمان و آنگاه در انگلیس این پیکار را هدایت مینماید. در 1847 مارکس در تاسیس نخستین سازمان پرولتری بین المللی اتحاد کمونیستها شرکت می نماید، در سال 1864 در تاسیس انجمن بین المللی کارگران انترناسیونال اول حضور دارد، در سال 1871 از پیکار کمون پاریس حمایت می نماید.
زندگی و فعالیت کارل مارکس این دانشمند و سیاستمدار شامل نه تنها خدمت به رفاه بشریت می گردد. بل شامل فداکاری روزانه شخصی این اندیشمند بزرگ در دست و پنجه با فقر است. تنها به یاری انگلس دوست و هوادار نزدیکش چندین بار از گرسنگی نجات یافت. نیروی عظیم مارکس زمانی که چهار فرزند از هفت فرزندخود را از دست داد، تبیین گردید، از راهی که برگزیده بود فاصله نگرفت، با ازخودگذشتگی به کار خود ادامه داد. در تضعیقات دول اروپایی مارکس در لندن، محروم از تابعیت کشوری، پس از انکه جایگاه مهمی در اندیشه مردم یافت، در می گذرد. انگلس در گزارش مرک مارکس به دوست و هوادار خود ولهلم لیبگنیخت نوشت: "بزرگترین عقل نیمه دوم سده ما از اندیشیدن بازماند". این ذهن درخشان با قدرت خود تنها سده نوزدهم را تحت شعاع قرار نداد. اندیشه مارکس تاثیر تعیین کننده ای بر تاریخ سده بیستم گذاشته، بعید است در اینده نیز ارزش خود را ازدست بدهد.
کارل مارکس و فردریش انگلس تصور قانون فرگشت طبیعت و جامعه را دگرگون ساختند. انها توانستند اثبات کنند، که اصلی ترین تضاد های اجتماعی برعکس نظر بورژوازی، مرهون فرگشت فرهنگ، زبان و تفاوتهای جغرافیای نیست. فرگشت جامعه منوط به این است که در وهله نخست صاحبانی که مالکیت های بزرگ و ابزار تولید را در تملک خود دارند، البته عادلانه است بگویم ثروتی را که کار ایجاد می کند، در دست چه کسانی میباشد.
مهمترین دستاورد مارکس و انگلس تدوین ماتریالیسم تاریخی بود. انها اشتی ناپذیری تضاد میان روابط تولیدی کهنه و نیروهای مولد نوین را نشان دادند. زمانی که نیروهای مولد و روابط اقتصادی وارد تضادی اشتی ناپذیر می گردند، سامانه اقتصادی- اجتماعی فرو میریزد. بهمراه ان ساختار پیشین دولت نیز به تاریخ پیوسته، شکل جدیدی از آگاهی اجتماعی تبیین می شود. شکل کهنه تولید جای خود را به شکل جدیدتری میدهد. این امر بواسطه انقلاب صورت میگیرد. همین قانونمندی بنیاد فرازمندی نیروی تاریخ است.
میراث مارکس در برابر دیکتاتوری سرمایه
از میان قوانین کشف شده مارکس و انگلس، ضرورت اجتناب ناپذیری حذف سرمایه داری استنباط می گردد. نظامی که نقش ان از سده نوزدهم به این سو، از فرازمندی و ترقی بشریت به سمت ویرانگری تغییر مکان داده است.
مطابق تز مارکس، فرازمندی سرمایه داری موجب وخامت مطلق وضعیت نسبی پرولتاریا می گردد. مارکس در کتاب "سرمایه" قانون فراگیر انباشت سرمایه، را مطلق می خواند. خاطرنشان می سازد که قانون فوق "همانقدر موجب انباشت فقر استکه سبب انباشت سرمایه می گردد". متعاقبا، انباشت ثروت در یک قطب، همانا موجب انباشت فقر، رنج کار، بردگی، جهل، دگردیسگی اخلاقی در قطب مقابل می گردد.
این قانون بیش از همه مورد انتقاد قرار می گیرد. مارکس نفی میشود، در همین راستا، بهبودی وضعیت مالی زحمتکشان کشورهای غربی مثال زدنی می گردد. در واقعیت امر، دولت به اصطلاح اجتماعی محور تنها یک عقب نشینی موقت از سوی سرمایه داری بود. تحت فشار دولت شوروی، سرمایه داری در چشم انداز زلزله های اجتماعی ترجیح داد بخشی از درامد ها را بنفع قشر فقر جامعه باز تقسیم نماید. پس از تلاشی اتحاد شوروی بوروژوازی با شدت "بهبودی عمومی جامعه" را باز ستاند. این امر در سقوط سطح زندگی زحمتکشان، در تشدید طبقه بندی اجتماعی، تمرکز ثروت و قدرت در دستان کوچک اربابان سرمایه تجلی یافته است.
این فرایند، همه کشورهای جهان را چه بصورت جداگانه و چه بصورت کلی فرا گرفته است. برمبنای دادهای گروهی از اقتصاد دانان به مدیریت توم پیکتی است، که بر تشدید فاصله در درامد مردم در طی اخرین دهه که عملا در همه کشورها رویت شده است، حکایت دارد. با آغاز 1980 یک درصد "طلایی" از ثروتمندان جهان دو برابر درامد، نسبت به فقیرترین نیمه جمعیت جهان را صاحب شدند. بیشترین رشد طبقه بندی شامل آمریکا، هند و روسیه گردید است.
"اکس فوم" تابلوی بازهم حزن اور دیگری را بنمایش میگذارد. در سال 2017 به ثروت ثروتمندان جهان تا 762 میلیارد دلار افزوده شده، رشد تعداد میلیادرها به بالاترین جایگاه در تاریخ بشریت رسیده است. علیرغم این، 82 درصد همه ثروتهای جهان در سال 2017 در تملک یک درصد جمعیت میباشد، در همین دوره تعداد گرسنگان روی زمین به یازده میلیون تن رسید.
نرخ بیکاری در جهان به رکورد تاریخی خود نزدیک شد. مطابق اطلاعات سازمان بین المللی کار، در سال 2017 به تعداد بیکاران 5،6 درصد یا 2.6 میلیون تن افزوده شده است. اینک 193 میلیون بیکار در جهان وجود دارد. سازمان جهانی کار بر این باوراست که : "اقتصاد گلوبال هنوزهم فرصت شغلی کافی ایجاد نکرده است". گرایش فوق، مطابقت خود را کاملا با برایند مارکس دال بر قانون فراگیر انباشت سرمایه داری نشان میدهد. مارکس افزایش ارتش ذخیره کارگران صنعتی ازدحام بیش از حد کارگران برای سرمایه داری را روشن کرده بود. در ارتش ذخیره کارگران دست، مهمترین شرط موجودیت شیوه تولید سرمایه داری است. رقابت از سوی بیکاران فشاری بر کارگران شاغل است. همانطور که مارکس نوشت، این رقابت سبب کار زیاد و فرمانبرداری از خشونت سرمایه می گردد.
رشد فقر و بیکاری، ژرفش نابرابری امروز شامل کشورهای زیادی در غرب میگردد. بسیاری از کشورهای جهان واپسگرایی اجتماعی را تجربه مینماید. در طی سی سال اخیر در غرب طبقه متوسط پرشماری پا گرفته است. هماینک غرب درگیر فرسایش و فقر جمعیت است. هماکنون کشورهای "میلیادرهای طلایی" در همان جایگاه سطح نابرابری اقتصادی قرار گرفته اند، که کشورهای افریقایی و آمریکای لاتین که بطور سنتی در همین سطح قرار داشته اند.
چشم انداز زندگی اکثریت قریب به اتفاق جمعیت جهان رو به وخامت است. اسانسور اجتماعی از کار افتاده است. این ینی، قشر پائینی جامعه هرگز بر پراتیس(موانع) طبقاتی غلبه نمی کنند و از منابع تمدن معاصر بهره مند نخواهند شد. زندگی در اردوگاه فقر، ینی بی بهره ماندن از تحصیلات و مزایای درمانی که اینده گان انها را نیز سزاوار همین دشواری ها خواهند کرد.
برپایه گزارشات پُل کروگمان دارنده جایزه نوبل اقتصاد، تنها 26 درصد امریکایی های بیکار، از مزایای بیکاری که این پایین ترین سطح در چند ده سال اخیر است، برخوردارند. کروگمان در پایان خاطر نشان میسازد: "گزاف نخواهد بود، اگر بگویم ، که امریکا بر شهروندان بیکار خود چشم پوشیده است".
این پروسه پس از فروریزی اتحاد شوروی شامل حال روسیه نیز گردید. در سال گذشته به ثروت دویست روس ثروتمند 25 میلیارد دلار اضافه و کل ثروت انها به 485 میلیارد دلار رسید. مجموع سرمایه انها ذخیره نقدی بانک ملی، و کل مبلغ انباشته شده همه شهروندان روسیه را پشت سر گذاشت. همزمان با این تعداد جمعیت زیر خط فقر از مرز بیست میلیون گذشت. درامد حقیقی مردم در چهار سال پیایی در حال کاهش است: در سال 2014 شامل 0.7 % در سال 2015 به 3.2 و در سال 2016 به 5.9 و در سال گذشته 1.7 درصد بوده است. مبلغ حداقل زندگی- مبلغی است که زندگی را غیر ممکن میسازد.
مطابق سخن مارکس، سرمایه دار، در تلاش جهت کسب حداکثر سود، ارزش اضافی را بیشتر مینماید- یعنی کالای پرداخت نشده، بطور کامل در تملک سرمایه دار قرار میگیرد. این فرایند به دو شیوه صورت میگیرد: افزایش ساعات روز کاری و کاهش "روز کار لازم" مدت زمانی، که در ان کارگر با تولید فراورده، هزینه محتوای انرا پوشش میدهد.
با ترکیب دو شیوه، سرمایه به حداکثر ممکن رشد سود می رسد. برای این امر قوانین گوناگون کار به نفع مالک سرمایه تدوین میشود، طول کار روزانه افزایش می یابد، حق اعتصاب لغو میشود، کارفرما به میل خود از امکان وخامت شرایط کار و اخراج کارگر برخوردار می گردد، امکانات سازمانهای صنفی کاهش می یابد. در طی سالهای اخیر رفرمهای ارتجاعی کار در فرانسه، یونان، برزیل، ارژانتین، قزاقستان و بسیاری از کشورها صورت گرفته است.
همه جا دولت با اجرای خواستهای سرمایه های بزرگ، راحت ترین شرایط را جهت بقای ان ایجاد مینماید. طبیعتا، این امر به حساب توده عظیم کار صورت میگیرد. همانطور که بدرستی پل کورگمان خاطر نشان میسازد، "زمانی که برای ثروتمندان تنها 3-4 درصد خطر ریسک افزایش مالیات بر درامد وجود دارد، سیاستمداران نیز، بخوبی از رنج و عذابشان ثروتمندان مطلع هستند، طبیعتا بمراتب نسبت به سایر بیکار ماندگان، بی خانمان ها، از دست داد گان هرگونه امید به اینده، بهتر است".
سرمایه داران در راستای افزایش انباشت سرمایه به نیروی کار ارزان توجه دارند. این نیروی کار رازان را مهاجران تشکیل میدهند، شاخه گسترده ای که توسط شرکت های بزرگ لابی می شود. در امریکا معمولا مهاجران از کشورهای امریکای لاتین، در اروپا از افریقا و امریکای لاتین، روسیه شامل باشندگان جماهیر شوروی سابق می گردند. صرفجویی در دستمزد و "سبد اجتماعی" موجب افزایش ارزش اضافی برای سرمایه گشته، و همزمان موجب فشار بر نیروی کار از جمعیت اصلی کشور می گردد. جهت یافتن شغل، کارگر باید با کارگران مهاجر با دستمزد پائین رقابت کرده و به شرایط نامطلوب موافقت نماید.
همانطور که مارکس در "سرمایه " نوشت، مالکیت خصوصی سرمایه دارانه، که در پی "تمرکز سرمایه" می باشد" "بر استثمار غریبه استوار است، که رسما نیروی کار ازاد به حساب می اید"، بهم بافتگی همه ملل در شبکه بازار جهانی، برایند ان، خصلت انترناسیونالیستی رژیم سرمایه داری" را ایجاد می نماید. مارکس در "سرمایه"، پویش سرمایه داری به گلوبالیسم، که در جهان امروز ما به واقعیت تبدیل شده است، را پیش بینی کرده است.
تلاش در راستای افزایش ارزش اضافی سرمایه را وادار به رفتن سوی کشورهای درحال توسعه با نیروی کار ارزانشان مینماید. انتقال تولید به کشورهای "جهان سوم" یکی از جهات گلوبالیسم می باشد. مارکس گسترش لجام گسیخته در راستای کسب سود را ویژگی برجسته سرمایه داری نامید. در" مانیفست حزب کمونیست " میخوانیم: "نیاز به فروش فراورده های فزاینده ، بورژوازی را به چهار سوی زمین می راند. بورژوازی در همه جا نفوذ می کند، با همه جا ارتباط بر قرار می نماید. بورژوازی از طریق استثمار بازار جهانی، تولید و مصرف را جهانشمول مینماید".
گلوبالیسم سرمایه داری نیازمند بی وقفه بازار های جدید، نیروی کار ارزان و منابع طبیعی می باشد. سود حاصله از این برایند نصیب مشتی شرکت بزرگ می گردد. در این راستا با اعمال نفوذ بر دولت ها، به اسانی واژگانی چون حقوق بشر و معیارهای محیط زیستی را از یاد می برد. استثمار بی اندازه از انسان و منابع طبیعی موجب ذبح کشورهای درحال توسعه می گردد. بهمراه شرکتهای مافیایی، نهادهای مالی بین المللی؛ صندوق جهانی ارز و بانک جهانی یکسان عمل مینمایند. برپایه نیاز کشورهای فقیر، این نهادها، به کمک رفرمهای لیبرالی برنامه های خود را دیکته مینمایند. این رفرمها ساختارهای دفاعی دولت ها را متلاشی مینمایند، تضمینات اجتماعی را تخریب نموده، موجب فقیر شدن زحمتکشان گشته، کشورها را در برابر سرمایه جهانی به قربانیان بی دفاع تبدیل می کنند.
بخش منزجر کننده گسترش سرمایه داری جنگ است. مارکس در "سرمایه" انباشت سرمایه اولیه، که با نسل کشی مردم جهان همراه است به عالی ترین شکل توضیح داده است. مارکس مینویسد: "کشف معادن طلا و نقره در امریکا، ریشه کن سازی، به بردگی گرفتن و زنده بگور کردن بومیان در معادن، نخستین گام در تصرف و غارت هند شرقی، تبدیل افریقا به جنگل شکار مردمان سیاه پوست اری طلوع بامداد عصر تولید سرمایه داری چنین بود".
جنایات سرمایه داری با فروپاشی امپراتوری های استعماری پایان نیافت. جنگ تریاک سده بیستم در چین جای خود در سده بیست و یکم با یکسلاوی، عراق، لیبی جابجا کرد. "دیپلماسی کشتی های توپدار" در قالب تحریم و محاصره کشورهای گوناگون ظاهر گشت.
منشاء جنگ، تقسیم جهان میان دولتهای سرمایه داری و شرکت های پشت سر انها می باشد. مارکس همان زمان در مورد ضروت جنگ های تجاری "میدانی که کره زمین دران نقش بازی میکند" نوشته است. لنین در شناخت تئوری امپریالیسم این فکر را شکافت.
در راستای تقسیم جهان، سرمایه داری دوجنگ جهانی و فاشیزم را سامان داد. امروزه تشنگی برطرف ناشدنی کسب سود اجاق های جدیدتری از درگیریها ایجاد مینماید. سرمایه داری بر غیر انسانی ترین نیروها، نوفاشیزم و بنیادگرایان مذهبی، نخست در اکرائین و انگاه در شرق نزدیک، تکیه کرده است.
مشخصه دیگر سرمایه داری- بحرانهای اقتصادی ثابت، خصیصه طبیعی ان. بحران مالی جهانی، بحران سال 2008، دیگربار شکنندگی سامانه اقتصادی جهان را به نمایش گذاشت. در پی کسب سود بالا، بورژوازی چندین سال حباب سوداگری را باد نمود، تا اینکه ترکید. اما کلیه زیانهای این جنایت بر شانه مردمان معمولی نشست. همزمان که شرکتهای بزرگ و بانکها از دولت کمکهای چندین میلیاردی دریافت کردند، مردمان معمولی مسکن خود را ازدست داده، از کار و منابع زندگی بی بهره شدند.
مارکس با شکافتن زخم کاپیتالیسم، معلولیت اخلاقی، تاثیرات ویرانگر آن بر آگاهی و روان مردم را بنمایش گذاشت. سرمایه داری برایند اصلی بیماری بشریت بمثابه معضل اجتماعی و معنوی میباشد. سرمایه داری با تحقیر به وجدان، اخلاق، پایه های اخلاقی می نگرد، چراکه موارد فوق مانعی در راستای کسب میلیونها می گردد. نظام سرمایه داری تمامی ژرفای روابط انسانی را با "قانون وجه نقدی کامل" جابجا نموده است. دوستی، عشق، محبت، کمک متقابل همه را قربانی "گوساله طلایی" می کند. اندیشه والایی سرمایه داری- انسان با عقلی محدود، که ذات موجودیت خود را در مصرف دائم پاتولوژیک می بیند، است.
تمام توان تبلیغات سرمایه داری در راستای افرینش چنین انسانی میباشد. سرمایه داری جامعه را به تحمیل ارزش هایی وا می دارد، که موجب خرید هرچه بیشتر تولید فراورده های جدیدتر گردد. آگهی های بازرگانی با استفاده از پیچیده ترین شکردهای دستکاری شعور به تجارت های چندین میلیارد دلاری تبدیل گشته است. مارکس چنین مشخصه ای از سرمایه داری را متوجه شد و نوشت: "دایره وسیع فراورده ها و مصرف، سبب نواوری و همیشه همچون برده حسابگر شهوتهای مفرط و غیر انسانی، پاکیزه شده، غیر طبیعی می گردد".
با استفاده از اصطلاح فلسفی هربرت مارکوزه، تب مصرف سبب تبیین تخریب اخلاقی، مردمان "یک بعدی" می گردد. انها از نیاز مراودت امتناع ورزیده، بی علاقه به فرهنگ، بی تفاوت به سیاست هستند. اصلی که اربابان جهان سرمایه داری از ان بهره مند بوده، به راحتی توده مصرف کننده را کنترل می نمایند. مارکس این پدیده را از خودبیگانگی نامید. که اساس ان در از خود بیگانگی به کار نهفته است.
در نظام سرمایه داری کارگر به مثابه فرایندی تحمیل شده از خارج با کار در ارتباط است. اما نه تنها کار کارگر، بلکه برایند کار او نیز به فروش میرسد. طبیعی است که فراورده به کارگر متعلق نیست. گذشته از این، زنجیر نیز به دست و پایش میببند، چراکه، کوشش او در راستای ایجاد فراورده در برابر وی قرار میگیرد. چنین کاری، مطابق گفته مارکس، انسان را به "غیر انسان" تبدیل می نماید. طرد از خود بیگانگی تنها با طرد سرمایه داری و مالکیت خصوصی، با پیروزی سوسیالیسم، میسر است.
با تغییر سامانه اجتماعی- اقتصادی مردم از ضرورت شرکت دررقابت سرمایه داری رها می گردند. این امر سبب گشایش امکان جهت کار بمثابه خلاقیت همه جانبه شخص در حال توسعه می گردد. همانطور که مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست نوشتند: "بجای جامعه کهنه بورژوازی با طبقات ان و رویکردهای تضادهای طبقاتی کانونهای ان، تکامل ازادانه هر کس عبارت است از شرط تکامل ازاد همه".
مارکسیسم زنده است
واقعیت روسیه امروزنشانگر حقانیت تاریخی مارکس است. بحران اجتماعی اقتصادی رژف تائیدی است که دوری از سوسیالیسم و فروریزی شوروی قانونمند نبوده، بلکه یک زیگزاگ تاریخی غیر طبیعی می باشد. خیانت به پرنسیپ های سوسیالیسم موجب عقب راندن کشور ما گشت. بحران فرسایشی و فقر گسترده توده ها در روسیه به وضوح ضرورت تمهیدات لازم بر یک چرخش نوین به چپ برپایه اندیشه های مارکس و لنین را نشان می دهد.
مدافعان امروزی سرمایه داری که از دیدشان، مارکس، همچون تبعیدی، در بسیاری موارد در زندگی نامفهوم، در مقابل اینکه چگونه مورد نیاز جهان معاصر، بطور که هیچ دانشمندی این چنین مورد توجه قرار نگرفته است، هیچ کاری نمی توانند بکنند. امری که حتی دورترین افراد سیاستمدار و دانشمند به ایدئولوژی کمونیسم نیز بر ان اقرار دارند. واسیلی لیئونتیف اقتصاد دان معروف روسی الاصل دارنده جایزه نوبل می گوید: نتیجه گیری های مارکس "بیشترین پیش بینی های به واقعیت پیوسته است، که اقتصاد معاصر با همه دستگاه های پیچیده اش چیزی برای ارائه در برابر ان ندارد ". ژاک آتالی رئیس پیشین بانک اروپایی باز سازی و توسعه اعلان کرد: "در سده بیستم بغیر از کارل مارکس، هیچ کس چنین تاثیر بزرگی بر جهان نگذاشته است". تردیدی نیست که در سده بیست و یکم نیز چنین باشد. اهمیت مارکس در این است، که او: 1. کاشف قوانین اصلی شیوه تولید سرمایه داری، واقعیتی که با گذشت 150 سال انگار ناپذیر است. 2. مارکس اجتناب ناپذیری زوال سرمایه داری و جابجایی ان با صورت بندی اقتصادی-اجتماعی سوسیالیسم را به اثبات رساند. این امر سبب شد که این فیلسوف سده نوزدهم به رهبر فکری پیکارگران بعدی در راستای دست یابی به عدالت اجتماعی تبدیل گردد.
در آثار لنین مارکسیسم توسعه یافت. بنیانگذار بلشویسم بیهوده از تئوری مارکس و انگلس بهره مند نشد. لنین خلاقانه کاربرد ان را نسبت به دوران نوین توسعه بخشید. واکاوی امپریالیسم، کشف قانون توسعه نامتوازن سرمایه داری و برایند امکان پیروزی انقلاب و سوسیالیسم در اغاز دریک کشور از مهمترین دستاوردی لنین میباشد. رخ دادها درستی این اندیشه ها را تائید نمودند. لنین با تشکیل حزب بلشویسم هژمونی پیکار پرولتاریای روس را بدست گرفت، که موجب پیروزی انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر گردید.
ساختمان سوسیالیسم به تجلی کاربردی تئوری مارکسیسم تبدیل، پیش بینی های داهیانه مارکس را به تائید رساند. به رهبری لنین و استالین اتحاد شوروی به قدرتمندترین دولت سوسیالیستی تبدیل شد، انقلاب صنعتی و فرهنگی را بفرجام رساند. ماهیت سوسیالیستی جامعه شوروی موجب شکستن ستون فقرات فاشیسم گردید. گئورگی دیمیتریف می نویسد: "فاشیسم؛ دیکتاتوری تروریستی آشکار ارتجاعی ترین، شوینیستی ترین، امپریالیستی ترین عناصر سرمایه مالی است."
مارکسیسم در سده بیستم با کشفیات و برایندهای جدید و خلاقانه غنا یافت. اندیشه های مهمی از سوی انتونیو گرامشی، ژان پل سارتر، اِوالد الینکوف و سایرین طرح شدند. همانطور که تری ایگلتون نویسنده کتاب "چرا حق با مارکس بود" مینویسد "در شعار پیشین کمونیستی، به "سوسیالیسم یا بربریت" همیشه بمثابه چیزی بیش از حد اخرالزمانی نگریسته میشد. با اینهمه زمانی که تاریخ مشخصا پاشنه را بسمت جنگ هسته ای و تخریب گسترده محیط زیست سوق داد، این شعار را بسختی، که بمثابه حقیقتی سخت و غیرقابل انکاراست، میتوان دگرگونه پذیرفت. اگر ما هم اینک عمل نکنیم، انگاه، سرمایه داری موجب مرگ ما بمراتب زودتر از، انچه که امیدوار هستیم، خواهد شد".
بدین سان، تلاش در راستای رد مارکس، اثبات اشتباه و نامبرم بودگی اموزه وی، هر دفعه با شکست مواجه میگردد. برپایه نظر سنجی های بی-بی-سی مارکس بزرگترین اندیشمند سده بیسم خوانده شده است. پنچ سال پیش اثار وی به ثبت "حافظه جهانی" یونسکو رسید. "مانیفست حزب کمونیست" و "سرمایه" دوتا از مهمترین انتشارات سده نوزدهم، در شرایط امروزین نیز بسیار تاثیر بخش میباشند. برپایه تعداد انتشار، "سرمایه" بعد از انجیل قرار دارد. اما، حتی با اقرار به اهمیت اندیشه مارکس، منتقدین معاصر، یک بهانه می اورند که مارکس اثار خود را در باره سرمایه داری آغازین نگاشته است، و امروزه مارکسیسم دیگر مبرمیت ندارد. یعنی در 150 سال گذشته سرمایه داری دستخوش تغییراتی بنیادی شده است.
جهت درک ورشکستگی چنین فرمایشاتی، کافی است به چین بزرگترین دولت صنعتی دنیا، جایی که از هر پنچ باشنده جهان یکی از انجاست، نگاهی بیاندازید. در طی چهل سال گذشته چین جهشی بزرگ داشته است. با ریشه کن سازی فقر و عقب ماندگی، به یکی از پیشتازان توسعه اقتصادی و علمی جهان گشته است. و این امر نه به رغم ان، بلکه به همت میراث تئوریکی مارکس صورت گرفته است.
براهمیت مارکسیسم برای حال و آینده چین بطور دائم توسط رهبریت حزب و دولت تاکید می گردد. بمناسبت 95 سالگرد تاسیس حزب کمونیست چین، رئیس جمهور چین سی زین پین اعلان کرد: "ما باید با شدت تمام به ایدئولوژی خود پایبند باشیم. بیشترین خطر برای حزب با عقب نشینی از ایدئولوژی آغاز خواهد شد. طی 95 سال حزب کمونیست چین توانست، چیزی که ممکن بنظر نمی رسید، بفرانجام برساند. به اهمت پایبندی به مارکسیسم در عمل، ما این ایدئولوژی را غنا بخشیدیم. هرگز از مارکسیسم عقب نکشیدیم. مارکسیسم و توسعه ان سهم مهمی در توسعه چین داشت".
مطالعات ژرفی از مارکسیسم در ویتنام، کوبا و ونزوئلا صورت می گیرد. در روسیه حزب کمونیست بطور گسترده از کار مطالعه و تبلیغ اندیشه مارکس حمایت مینماید. این امر از طریق فعالیت سازمان عمومی روسیه "دانشمندان روس با گرایشات سوسیالیستی" صورت میگیرد. مطالب مرتبط به مارکسیسم، بطور دائم در صفحات "پراودا" و "سوویتسکایا روسیا" ، مجله "روشنگری سیاسی" منتشر می گردد.
سوسیالیسم آینده جهان
سرمایه داری به بن بست رسیده است. در شرایطی، که نامیدی و اعتراض ها علیه نظام سرمایه داری هرچه بیشتر می گردد، در جهان الترناتیو سوسیالیستی به همان اندازه مورد توجه قرار می گیرد. ما اینک دویست سالگی مارکس را در زمانی اشفته و پریشان، زمانی که بار دیگر بحران جهانی رشد می کند، درندگان امپریالیستی را در راستای آغاز جنگ فراملیتی هول میدهد، سرمایه و "نخبه گان" سیاسی غرب را در برابر چشمان ما از "ژاندارم جهانی" به کانگسترهای جهانی تبدیل مینماید، جشن میگیریم.
کمونیستهای جهان یقین دارند: جایگزینی در برابر بحران، هرج و مرج و تخریب ها وجود دارد. اصلی ترین برایند کار چند ساله مارکس کشف اجتناب ناپذیری گذار از جامعه سرمایه داری به سوسیالیسم می باشد. عمده ترین مطالب اصلی ورود به سوسیالیسم تمرکز سرمایه، اجتماعی شدن کار، افزایش هنگفت اندازه و قدرت سرمایه مالی می باشد. مارکس در سخن از تمرکز سرمایه می نویسد: "یک سرمایه دار، بسیاری از سرمایه داران را از بین میبرد. در این فرایند تبدیل، بهمراه کاهش دایمی تعداد سرمایه داران بزرگ، که کل مزایا را غصب و در انحصار خود گرفته اند، فقر، ستم و بردگی، دشمنی، استثمار هرچه بیشتر می گردد، اما همزمان با ان، برخشم طبقه کارگر که دایما تعدادش بیشتر می گردد، می اموزد، متحد می گردد و سازوکار فرایند تولید سرمایه داری را سازمان میدهد، افزوده میشود ".
تمرکز سرمایه در دوران زندگی مارکس که هنوز در اغاز راه بود، امروزه دامنه گسترده ای یافته است. شرکت های بزرگ فراملیتی بیش از پنچاه درصد تولید صنعتی جهان و حدود هفتاد درصد تجارت جهانی را در اختیار دارند. این امر هشتاد درصد اختراعات و مجوزهای تجهیزات نو، همچنین نود درصد صدور سرمایه در شکل سرمایه گذاری مستقیم را شامل می گردد. سرمایه های این ساختارهای اعظیم، بیش از ثروت بسیاری از کشورهای میباشد.
هشتاد درصد ارزش اضافی در جهان که در زنجیر تولید و تجارت داخلی شرکتهای کنترل کننده است، ایجاد میگردد. این شرکت ها می توانند فرایند فنی را در یک کشور آغاز و در کشور دیگر متوقف نمایند. حجم سفارشات و جابجایی شرکت ها در این یا ان کشور، مرتبط به سرعت توسعه اقتصادی، جایگاه انها در سامانه جهانی تقسیم کار می باشد. برای اینکه در حاشیه این فرایند نمانیم، دولت های بسیاری به اجبار تن به تامین منافع شرکت های فراملیتی بزرگ می دهند.
بدین سان، شرکت های فراملیتی به نیروی عمده تولیدات بازار و تفسیم جهانی کار و سازگرهای غالب اقتصاد جهان تبدیل شده اند. همزمان شرکت های بزرگ فراملیتی در چند کشور - امریکا، ژاپن، آلمان، فرانسه، بریتانیا و هلند متمرکز میباشند. به تاریخ 2015 در رتبه شرکت های فراملیتی پنچ ردیف نخست شامل شرکت های امریکایی "اپل"، "اکسون موبیل"، "برکشر هتاوی"، "گوگل" و "ماکروسفت" می گردد.
هرچند انتقاد مارکس حقیقت تمرکز اقتصاد در دست شرکت های بزرگ مورد تائید قرار گرفته است، اما شرایط دیگر ان، گذار به سوسیالیسم رد می شود. انها در این مورد از "صنعت زدایی شدن"، "فرسایندگی پرولتاریا"، عدم توانایی کارگران در سازماندهی و پیکار در راستای حقوق شان سخن می گویند. در حقیقت امر، پرولتریزه شدن باشندگان کره زمین، نسبت به دوران مارکس در سطحی بمراتب بالاتر قرار دارد. در شرایط امروزی در تولید صنعتی جهان حدود 800 میلیون تن شاغل میباشد. جهت مقایسه: در سال 1900 تعداد پرولتاری صنعتی شامل 70 میلیون میشد.
در مقیاس جهانی تعداد کارگران شاغل در صنعت تا 46 درصد نسبت به 1991 رشد داشته است. به دیگر سخن، مشخصه صنعت زدایی برای کشورهای پیشرفته سرمایه داری جهان شامل بخش عمده جهان عقب مانده نشده است. مجموع تعداد کارگران روزمزدی، شاغل در حوزه های گوناگون اقتصاد جهان، بیش 3 میلیارد گردید. با قرار گرفتن در زیر ستم، انها نیز بطور عینی به متحدین طبقه کارگر در پیکار با سرمایه تبدیل می شوند. بیهوده نیست که مارکس و انگلس در مورد "پرولتاریای کار فکری" سخن گفته اند.
خاموشی کامل "انرژی" پرولتاریا افسانه است. با توجه به سکوت رسانه های مطرح جهانی، جنبش کارگری و زحمتکشان در تمام قاره ها در راستای احقاق حقوق خود پیکار میکنند. 180 میلیون کارگر به اعتصاب عمومی هند در پائیز 2016 پیوستند. در فرانسه پنچ میلیون تن در پائیز گذشته علیه برنامه دولت، کاهش فرصتهای کاری در بخش دولتی دست به اعتصاب زدند. در برزیل 40 میلیون نفر در سال گذشته در مقابل رفرمهای نولیبرالی دست به اعتصاب سراسری زدند. اینها همه تنها برخی نمونه ها بود.
تری ایگلتون مینویسد: " در مقیاس جهانی سرمایه داری متمرکزتر و درنده تر، نسبت به قبل گشته، طبقه کارگر از نظر تعداد افزایش یافته، از این روی در راستای آینده خود فرصتی یافته است، که در ان ابرثروتمندان در شهرهای حصار شده و محافظت شونده مخفی شده اند، اما میلیادرها انسان یا چیزی در این مقدار در حلبی ابادهای متعفن، با برج های نگهبانی که در پشت سیم خاردار محاصره شده است، گذران زندگی میکنند. در چنین وضعیتی، تائید اینکه مارکسیسم تمام شد، یعنی اعلان این است، که شغل اتش نشانی منسوخ گردیده است، چراکه، اتش افروزن بیش از هر زمان خلاق و مجهزتر شده اند".
همانطور که مارکس، انگلس و لنین خاطر نشان کردند، طبقه کارگر در راستای موفقیت امیز انجام وظیفه خود، باید حزب پرولتری را ایجاد نماید. با پیش اهنک شدن، دسته های پیش گام، حزب به میان توده زحمتکش آگاهی، اتحاد می اورد و کارگران را در پیکار برای منافع خود سازمان میدهد.
از زمانی که مارکس و انگلس اثار اصلی خود را نوشتند، 150 سال گذشته است. سرمایه داری در طی این مدت عادلانه و مهربان نشده است. بسان قبل، مشتی کوچک ولی قدرتمند از بورژوازی ثروتمندتر تر می گردند. بورژوازی با ورشکست کردن توده های وسیعی از زخمتکشان را وادار به تحمل رنج می نماید. همچون دوران گذشته ، ثروت سرمایه داران با کار طاقت فرسای میلیون ها انسان ایجاد می گردد. استثمار از بین نرفته است، فقط بیش از حد پیچیده شده است. زندگی بشر نیاز به تغییر دارد.
در "مانیفست" امده است : نزدیکترین هدف کمونیستها .... سرنگونی حاکمیت بورژوازی، تصرف قدرت توسط پرولتاریا است. همانطور که مارکس خاطر نشان کرد، دیکتاتوری سرمایه باید سرنگون گردد و جای انرا دولت اکثریت زحمتکشان بگیرد. آزادی کار و آزادی انسان هدف غیر قابل تغییر کمونیست ها، همه نیروهای ترقی خواه است.
سخنرانی گنادی زیوگانف در کنفرانس جهانی علمی- پراکتیک "سرمایه" کارل مارکس و تاثیر ان بر تحول جهان
اخبار روز ۵ ژوئن ۲۰۱٨
|