داد

نشريه اجتماعي-اقتصادي

و پژوهشي-تاريخي

click
click
click
click
click
click
click
click
click
click

click

همزمان با رویدادهای تازه در خاورمیانه چند پژوهش را برای روشن شدن پاره ای از دشواری های اقتصادی-اجتماعی در ایران و منطقه برگزیده ایم. تنش ها و چالش های نوین در باختر آسیا آماج های گوناگونی را پی می گیرند. در کانون این کشاکش ها دهه هاست که ذخیره های نفتی-گازی و گذرگاه های وابسته به آن، جای ویژه ای گرفته اند. پیش از لشکرکشی امریکا به عراق و اشغال کانون های نفتی آن کشور، یکی از کارشناسان وزارت دفاع امریکا در نشریه ی «پارامترس» یادآور شده بود که برای آن کشور تنها یک منطقه در جهان می توان یافت که به راستی «ارزش» جنگیدن دارد، و آن، گستره ایست از «خلیج فارس به سوی شمال تا دریای مازندران، و رو به خاور تا آسیای مرکزی. اینجا منطقه ی است با اهمیت که نزدیک به هفتاد و پنج درصد انباشته های نفتی، و سی و سه درصد از ذخیره های گازی جهان را دربرمی گیرد». درگیری های نوین در مرزهای عراق و سوریه دنباله ی همین جنگ ها هستند برای چیرگی بر انباشته های «ارزشمند» خاورمیانه، و نیز جاسازی زمامداران «مناسب» محلی، آن هم برای «چند دهه»: هم برای کنترل چاه های نفتی، و هم برای نظارت بر لوله های انتقالی. پیمان نامه های نفتی-گازی بیدادگرانه با غول های نفتی یا بسته شده اند و یا رو به بسته شدن هستند، و بدین روی جنگ بر سر گزیدن یا گزیناندن «ژاندارم» های مطمئن برای پاسداری درازگاه از آنان بیشاپیش در دستور کار است
click

click

دشواري هاي تاريخي-مرحله اي کشورهاي خاوري

پان اسلامیسم مذهب نیست، بلکه یک سیاست معین طبقاتی است. پان اسلامیسم چنانکه طرفداران آن می خواهند وانمود کنند، اتحاد "خلق های شرق" در مبارزه با امپریالیسم نیست، بلکه یک جریان ایدئولوژیک و سیاسی است که هدف آن تقویت محافل ارتجاعی-تئوکراتیک خلق های مسلمان بر ضد جنبش ضدفئودالی و حاکمیت عرفی، بر ضد ترقی اجتماعی و دمکراسی است. نیروهای پیشرو و مترقی کشورهای مسلمان با پان اسلامیسم در دو جبهه مبارزه می کنند که یکی بر ضد جریان های ارتجاعی-شوینیستی ناسیونالیسم بورژوازی بزرگ و فئودال های سازشکار با امپریالیسم به ریاست سلاطین نفت عربستان (افزوده نگارنده: و خلفای نفت ایران) است، و دیگری بر ضد تلاش آنان برای احتکار اسلام به منظور استفاده ی غرض آلود از تاثیر مذهب بر مردم به منزله ی آلت مقاصد طبقاتی و سیاسی

مسائل معاصر آسیا و افریقا

clickپاره اي از كارشناسان، كشورهاي بالنده (رو به رشد) را كه در آنان موضع ضد استعماري برجسته است به چهار گروه بخش مي كنند. گروه نخست كشورهائي كه در آنان سرمايه داري ملي رهبري را دارد و اين رهبري هنوز داراي ويژگي هاي استعمارستیز است، گروه دوم كشورهائي كه در آنان دمكرات هاي انقلابي دربرگیرنده ی خرده بورژوازي و دهقانان و كارگران رهبري كامل را در دست دارند، گروه سوم كه در آن چپ ها و دمكرات هاي انقلابي نيروي سنگين جبهه و رهبري را تشكيل مي دهند و گروه چهارم كه زمام كارها در دست چپ هاست.

نمونه هاي ناچپگرا در رهبري كشورهاي بالنده (رو به رشد) كه در «راه رشد غیرسرمايه داري» پا گذاشتند، پيش و پس از فروپاشي اردوگاه چپگرای خاور اروپا سنگر جابجا كرده و به راه رشد سرمايه داري استعماری-نواستعماری بازگشتند و به تبعیت از انحصارهای جهانی و به پیگیری مناسبات نابرابر پیشین تن دادند

چه در كشورهائي كه در آغاز، راه سرمايه داري استعماری-نواستعماری برگزیدند و چه در كشورهائي كه سپس به سيستم جهاني سرمايه داري پيوستند، ويژگي هاي ناسيوناليستي بورژوازي بومی (یا ملي) که درون مایه ای انگلی-وارداتی دارد و به درآمدهای وابسته به مواد خام محلی تکیه می کند، آشكار است. ناسيوناليسم پاره اي از كشورهای مستعمره-نومستعمره كه پايه ي بورژوا- ملاكي دارد، به دین می گراید و با گسترش منافع عشيره اي، قبيله اي، مسلكي و نفرت و تعصب دینی-تیره ای-نژادي پايه هاي خود را می استوارد. جنبش پان اسلاميسم كه پيش از روي كار آمدن روحانيون در ايران به رهبري عربستان سعودي و پاره اي از كشورهاي ديگر كارش كم كم بالا گرفت، تا پيش از فروپاشي اتحاد شوروي بيشتر سرشتی چپ ستیز داشت و در دو دهه ي گذشته علیرغم پاسداری از گرایش های چپ ستیزانه، ریاکارانه رویه ای (و نه زیره ای) دادخواهانه يافت. اين سرشته (خصوصيت) در خاور زمين، به ویژه پس از گسترش اسلام، جنبه ي تاريخي دارد. پیکار توده های رنجبر در باختر آسيا در سده هاي پيشين، نخست در برابر صليبي ها، سپس در برابر عثماني ها و سپس در ستیر با بیگانگانی از انگلستان، فرانسه و اسپانيا در برش هائي زير پرچم اسلام فراروییده است

در سياست كشورهاي سرمايه داري در برابر كشورهاي بالنده (رو به رشد) بويژه در باختر آسيا، گرايش به پاسداری ناآشکار و آشکار از بازمانده های فرهنگ بنیادگرا و دست و پا گیر و پیشرفت ستیز، از جمله آیینی نگریستنی است. نه تنها در آغاز سده ی بیست و یک میلادی، بلکه در سده ی نوزده و بیست میلادی نیز جنبش های واپسگرا از پشتیبانی استعمارگران برخوردار بودند. در سده ی بیست میلادی برنامه ی شرکت های فراملی باختری «برای مایه گذاری روی اسلام در شرق» (به زبان زبیگنیو برژینسکی) عبارت بود از پشتیبانی واپسگرایان «دارالاسلام» در اندونزی، «اخوان المسلیمن» در خاور عربی، و «جماعت الاسلامی» در شبه جزیره هندوستان

سیاست «قیصران جهان» در پشتیبانی از نیروهای بنیادگرا که لبه ی تیز آن متوجه ملی گراها و چپ روهاست، با دشواري هاي دوران گذار از سامانه های كهن به سامانه های نوين درهم آميزد، و بالش و فرایش نهادهای اجتماعی-اقتصادی پیشرفته را با چالش های بیشتری روبرو می سازد

دشواری های تاریخی-مرحله ای

اين دشواری ها را مي توان از جمله در آینه ی دگردیسی های زير درنگریست

نخست اينكه

 گسترش مناسبات استعماری-نواستعماری به ژرفش بسابیشتر نابرابرهاي اقتصادي و بي چيزي بخش بزرگتری از توده ها مي انجامد كه واكنش لايه هاي خرده بورژوازي و دهقانان در برابر پديده ي نو با رویه ای آیینی و زیره ای دادخواهانه، آشناترین شیوه ی پیکار برای آنان است

دوم اینکه

 بورژوازی بزرگ بازرگانی در کشورهای بالنده که پیشاهنگ سرمایه داری صنعتی است، همزمان با انباشت گام به گام سرمایه و گسترش مناسبات کالا-پولی، و بویژه «خلع مالکیت» خشن توده های دهقانی-پیشه وری و تولید کنندگان کوچک-میانه برای دستیابی به نیروی کار ارزان در یکان های انحصاری خویش – که به ناخرسندی ها و خیزش های پیاپی توده ای می انجامد -، پس از آزمون های چند، «بُرنده ترین ابزار» برای آراماندن و بسیجاندن مردم را، در بهره گیری از نهادهایی که ریشه در سده های میانی دارند، بازیافته است: هم برای پیشبرد منافع در درون مرز، و هم برای گسترش بازار در برون مرز. در اروپای صنعتی سده ی بیست و یک میلادی نیز علیرغم مدرنیزاسیون همه سویه ی نهادهای روبنایی، به دلیل بحران های ساختاری اقتصادی و اعتصاب های پیاپی کارگری، هنوز بنیادهایی که ریشه در سده های میانی دارند، از آن میان نهادهای پادشاهی-پرستشگاهی، به مثابه ی بخشی از «ستون فقرات» سامانه ی سرمایه داری به آراماندن یا بسیجاندن توده ها در راستای منافع سرمایه های بزرگ می پردازند و بدین گونه پایه های نظام را می استوارند: حتی در کشورهای بسیار صنعتی شمال اروپا چون انگلستان، هلند و سوئد. ناآرامی های اجتماعی آغاز سده ی بیست و یک میلادی، گرایش آشکار و ناآشکار سرمایه داری به این نهادهای میرنده را - از راه سرمایه گذاری های کلان و هدقمند دولتی-خصوصی - فرافزوده است. افزایش شمار بنیادگرایان تندرو یا میانه رو در اروپا و امریکا، برآیندی است از این گرایش نوین. این گونه بنیادگرایان، هم چون فاشیست های کهنه یا نو و اوباش های مزدور یا نامزدور، «نیروی ذخیره» ی سرکوب یا «نیروی توجیه کننده» ی رویکردهای نادمکراتیک، در ستیز با جنبش مردمی-کارگری در این گروه کشورها هستند. بخشی از هزینه ی نهادهای وابسته به بنیادگرایان در کشورهای صنعتی را، ریزه خواران انحصارهای جهانی – بویژه سعودی های عربستان و ولایی های ایران – فراهم می کنند، و بدین گونه نه تنها از دلارهای نفتی سرمایه گذاری شده ی خود در این کشورها دفاع می کنند، بلکه کمابیش «توافق شده» به «یک درصدی ها» در رویارویی با جنبش فرازمند «نود و نه درصدی ها» یاری می رسانند

سوم اینکه

بهره گیری از نهادهای سده های میانه و باورهای وابسته بدان، بویژه در آن دسته از کشورهای خاوری برمی جهد که مناسبات سرمایه داری پیشتر و بیشتر رخ نموده است، چون هندوستان و ایران و مصر و ترکیه (با همه ی نشیب و فرازهای آن). بورژوازی بنیادگرای کهنه کار و آزموده ی این کشورها، از امکان های بازرگانی-مالی-ربایی خویش و همتایان درون مرزی اش (از آن میان نهادهای اقتصادی پرستشگاهی-پادشاهی-پدرشاهی)، و نیز همه ی ابزارهای قانونی-ناقانونی بهره می گیرد، تا سرمایه ی سترگ دولتی-ملی انباشته نشود، مالکیت های گسترده ی دولتی-تعاونی پدید نیاید، یکان های بزرگ و «سودآور» دولتی (و نه یکان های «زیان ده» یا در خدمت سرمایه های بزرگ) پهنه را بر آنان در بازار داخلی تنگ نکند، گلوگاه های برجسته ی اقتصادی از آن میان بازرگانی خارجی و پهنه های مالی و بخش های سود آور وابسته به موادخام و معدنی در انحصار آنان بماند، و دولتمداری کارا و نوینی که در خدمت لایه های میانی و پایینی شهری-روستایی و سرمایه های کوچک باشد، خود ننماید. 

چهارم اينكه

در كشورهاي بالنده ی (رو به رشد) خاوری ايدئولوژي ويژه و همه گير خالص ناآیینی در بیشتر موارد امکان آن را نیافته – گذشته از برش هایی چون دهه ی سی خورشیدی در ایران و نیز برش هایی از تاریخ معاصر کشورهایی چون هند و الجزایر و سوریه و عراق و مصر - كه با شتاب فراوان پهنه را بر ايدئولوژي سنتي-خرافي-مذهبي ببندد. بدين گونه درگیری دیدگاه ها و جهان بيني ها ميان نيروهاي واپسگرا و پساگرا در گرده ای از گنُگی ها وامي ماند و ویرایی (اصلاح) جهان بيني آیینی مانند اروپا در پیکره های تازه ي خود يعني پروتستانيسم، دئيسم و غيره رخ نمي نماید. برآیند آن اينكه، ايدئولوژي بورژوازي به منزله ي يك سيستم عقايد و موازين معين نه تنها در افريقا و آسيا، بلكه در ژاپن پيشرفته نيز به صورت كامل برنمی تابد. بي جا نيست كه نهرو، مهاتما گاندي رهبر جنبش هندوستان را، با مقديسن مسيحيت سده های میانی می سنجید. واقعيت اين است كه هيچ يك از آیین های خاوری از اسلام تا بودائي و بويژه هندوگري به ویرایی (اصلاح) بنيادي بورژوائي تن نداده اند

پنجم اینکه

بخش بزرگی از سازمان ها و نهادهای برخاسته از روشنفکران نابنبادگرا، چه اندیشه پردازان بورژوایی و چه انقلابي-دمکرات ها و چپ گرا، در برپایی پیوند با بخش بزرگي از توده هاي رنجبر كارگران و دهقانان و پيشه وران و لايه هاي گوناگون توده هاي شهري كه در باورهاي سنتي شناورند و بیشتر ريشه ي روستايي دارند، با دشواري روبرو بوده و هستند. بيجا نيست كه در هندوستان نهرو بزرگترين انديشمند كشورهاي بالنده ی دوران خود، كمتر از گاندي مي توانست با توده ها درپيوندد. در ايران نيز بخش بزرگي از نمايندگان بورژوازي نابنیادگرای بومی و جنبش کارگری چپ گرا در ايجاد رابطه با توده ها بويژه در سه دهه ي گذشته از توانائي بایسته برخوردار نبوده اند. بخشی از این ناکامی ها باز می گردد به سرکوب و کشتار بی گسست روشنگران و کنشگران کارگری-توده ای از سوی تندروان دینی در درون مرز، و پشتیبانی پنهان و ناپنهان این گونه بنیادگرایان در برون مرز. در پیوند با بورژوازی بومی، بخشی از ناکامی ها و نارسایی ها بازتابی است از چیرگی بازاریان بزرگ بر بخش بزرگتری از اقتصاد ایران و پیوند تاریخی آنان با نهادهای پرستشگاهی پارینه گرا

انگیزه ی ششم

در پیوند بوده و هست با شكل ويژه ی رشد سرمايه داري در كشورهاي خاورزمين. براي پرداختن بدآن می توان به نمونه ي كلاسيك هندوستان درنگریست. در نيمه دوم سده ي نوزدهم پس از يك رشته شورش ها، رژيم بريتانيا در برابر دهقانان واپس نشست و در پي آن دستگاه كهنه ي بازرگاني هندوستان را تابع نفوذ خود نمود و بخشي از سرمايه داران بومی را كه سپس بر فراز سرمايه ي صنعتي هندوستان جای گرفتند، پشتيبان خود ساخت. اين سياست بازتاب هاي چندی داشت؛ نخست اينكه بازرگانان وابسته به سيستم استعماري، بدون اينكه از سياست هاي انگلي خود دست شویند به سرمايه دار صنعتي فراروییدند، دوم اينكه رباخواران و محتكران و بازرگانان با خريد سهام شركت هاي انگليسي و هندي به صورت سهامدار درآمدند، و سوم و بويژه آنكه، ملاكان بدون اينكه پیوند خود را با مناسبات فئودالي-نيمه فئودالي ببُرند، كارفرماي صنعتي شدند. اين فرایند با روندی كه در اروپا به دگرگوني در جهان بيني هاي كهنه و واپس مانده انجاميد، متفاوت بود. در كشورهاي سرمايه داري اروپا فرایند پیکرگيري بورژوازي صنعتي عبارت بود از اينكه بازرگانان، بی واسطه توليد را به تبعيت خود در آورند و يا توليد كنندگان به بازرگانان و سرمايه داران فراروییدند. اين راهِ راديكالِ دگرگوني هاي اقتصادی و چیرگی بر اقتصاد چندساختاری در برش گذار، دگردیسی سترگ در جهان بيني هاي دینی و پارینی را درمی خواست. در هندوستان و نيز در ايران و بسياري از كشورهاي خاور، سرمايه داران با شركت در كار بازرگاني و صنعتي، زميندار بازماندند و از منافع گسترده ي بهره كشي فئودالي-نيمه فئودالي دست نکشیدند. یدین نکته می بایست ژرف درنگریست که، بزرگترین زمینداران خاور و باختر در آستانه ی پیدایی مناسبات سرمایه داری، بلندپایگان نهادهای پرستشگاهی یا اشرافیت روحانی بودند. با چیرگی مناسبات اقتصادی نوین در اروپا و چین، بخش چشمگیری از کاتوزیان و همتایان زمیندارشان خلع مالکیت شدند. در شمال قاره ی امریکا که از روحانیون توانمند فئودال نشانی نبود نیز گسترش روابط نوین سرمایه داری شتابی یافت سرسام آور. در هندوستان و ایران و دیگر کشورهای خاوری اما، مالکیت های فئودالی پرستشگاهی و ناپرستشگاهی به چالش جدی کشانده نشدند و با «سازشی تاریخی» میان زمیندار-سرمایه داران و بورژوازی بازرگانی-ربایی-صنعتی، اقتصاد انگلی-استعماری توان گرفت. انگیزه ی بزرگ پرهيز بورژوازي كشورهاي خاور از جمله هندوستان و ايران در پیاده سازی اصلاحات ارضي، بر خلاف آنچه در فرانسه پس از انقلاب رخ نمود، همين فرایند دیگرگون فرایش اقتصادي و پيدايش سرمايه داري بود

هفتم اینکه

روند جهانی لیبرالیزه کردن اقتصاد در چند دهه ی گذشته بر ساختار اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی کشورهای بالنده تاثیر منفی روزافزونی نهاده است. بدین معنا که با «خصوصی سازی» برجسته ترین بخش های اقتصادی و واگذاری آشکار و ناآشکار گلوگاه های اقتصادی کشورهای بالنده (رو به رشد) به شرکت های فراملی، توان بورژوازی بومی ناتولیدی، بازار سنتی، واسطه گرایی مصرفی، و نهادهای پادشاهی-پرستشگاهی-پدرشاهی انگلی ای که ریشه در سده های میانی دارند، بسابیشتر بالا گرفته است. فشار همه سویه به بلندپایگان کشورهایی که در برابر این سیاست های استعماری پای می دارند (پایداری می کنند) – چه در آسیا و افریقا، و چه در امریکای لاتین - فرافزوده است، چه با فشارهای اقتصادی-نظامی-امنیتی و چه با تاثیرگذاری های سیاسی-رسانه ای-اندیشکده ای. این رویکردهای کمابیش کلاسیک استعماری، بویژه نیروهای «راستین» ملی-دمکرات-انقلابی را نشان گرفته اند (و نه «باژگون-ملی گرایان» پرورده ی پرواران سپهر). بخشی از تنش ها در کشورهای نفت خیز خاورمیانه در آغاز سده ی بیست و یک میلادی، برای چنگ انداختن شرکت های فراملی است بر برجسته ترین کانون های انرژی امروز و فردای جهان و تحمیل اقتصاد تک محصولی-نفتی به آنان، آن هم از راه جاسازی ریزه خواران بنیادگرا برای چند دهه

هشتم اینکه

دشواری های اقتصادی دهه ی هشتاد میلادی و بحران مالی-ارزی در کشورهای سوسیالیستی که به فروپاشی بازار مشترک اروپای خاوری انجامید و در آن شرکت های فراملی نفتی و دست پروردگان محلی آنان - چون سعودی های عربستان - نقشی ویژه داشتند، برجسته ترین و توانمندترین رقیبان بنیادگرایان در کشورهای بالنده (رو به رشد)، همانا نیروهای ملی-دمکرات نابنیادگرا را، از امکان مانور در اقتصاد درون و برون مرزی و انباشت سترگ سرمایه در دست نهادهای دولتی-تعاونی-خصوصی تولیدگرا و آینده نگر محروم ساخت. پیامد آن اینکه، دولت های ملی (کنسرن ستیز در پهنه ی برون مرزی) و مردمی (سرمایه سالاری ستیر در گستره ی درون مرزی) یا فروپاشانده و یا دگرگردانده شدند. پیدایی کشورهای «بریکس» دربرگیرنده ی برزیل، افریقای جنوبی، هند، چین و روسیه، افزایش شتابان سهم آنان در اقتصاد جهانی، و بالاگیری رقابت پذیری شان با نهادهای مالی توانمندی چون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، تاکنون توانسته است تا حدود کمی جای خالی بازار مشترک اروپای خاوری در اقتصاد جهانی را پر کند، و به بالش و فرایش محسوس نیروهای ملی-دمکرات نابنیادگرا در پاره ای از کشورهای بالنده - بویژه در امریکای لاتین – بیانجامد. یورش نوین شرکت های فراملی به نیروهای ملی-مردمی در کشورهای بالنده (رو به رشد) و پشتیبانان جهانی آنان، و از آن میان «جنگ قیمت ها» با کشورهای «سرکش» تک محصولی-نفتی، کوششی است برای درهم شکستن رقیبان کنونی و آینده ی اقتصادی در بازارهای بین المللی، جلوگرفتن از انباشت سرمایه در دست آنان، و بویژه، به افسار کشاندن انقلاب صنعتی در این دسته کشورها. کاهش «برنامه ریزی شده» و چشمگیر بهای موادخام صادراتی برای صنایع تبدیلی-صادراتی کشورهای پیشرفته که انقلاب چهارم صنعتی خود را پشت سر می تهند، شمار چشمگیری از کشورهای بالنده (رو به رشد)، از آن میان سه کشور عضو «بریکس» - برزیل، افریقای جنوبی، روسیه - را با دشواری های فراوان مالی-ارزی روبرو ساخته است. در این «جنگ قیمت ها»، بنیادگرایان کشورهای بالنده از راه فروش ارزان مواد خام، و از آن میان فروش ارزان نفت و فراورده های نفتی در بازارهای سیاه، جایگاه ویژه ی اقتصادی-سیاسی یافته اند

انباشت آغازین سرمایه، و سرمایه داری برخاسته از آن

واپسین انگیزه ها در پیوندند با چند و چون «انباشت آغازین سرمایه» ی وابسته به مواد خام صادراتی، پیدایی «سرمایه و سرمایه داری بازاری-ربایی-صنعتی» استعماری و «سرمایه و سرمایه داری بوروکراتیک» در کشورهای بالنده، و نیز جایگاه این بورژوازی انگلی در اقتصاد داخلی و بخش-بندی کار جهانی همزمان با فرمانروایی شرکت های فراملی، که بنا به برجستگی ویژه ی شان، آنان را جداگانه ارزیابیده ایم (ارزیابی کرده ایم

این بخش از رشته-پژوهش ها را با گوشه ای از نوشتار روشنگر دکتر محمد ملکی «حوزویان و دانشگاهیان» به پایان می بریم، که نمونه ای از کردارهای کاتوزیان زمیندار-سرمایه دار ایرانی است برای پاسداری مالکیت های خود در آستانه ی سده ی بیست میلادی

آغاز سالِ دوم و پس از سه بار جابه جا شدن، "حسب الامر حجج اسلام" بر روی قفل مدرسه ی رشدیه قفل دیگری می زنند، یعنی که مدرسه باید تعطیل شود، رشدیه قفل را می شکند و به "قائم مقامِ حاکمِ تبریز" یعنی نماینده حکومت عرف پناه می برد که "تکلیف" چیست؟ جانشین حاکم و نماینده دولت می گوید "مکتب اداره روحانی است و کارهای راجع به ادارات روحانیون با خود روحانیین است و دولت دخالت در امر مدارس نمی کند"، (سپس) با چوب و چماق به مدرسه حمله می کنند، اسباب و اثاثه و "کتابخانه" اش را به غارت می برند. رشدیه هم فراری می شود و به مشهد پناه می برد. بدین ترتیب نخستین دبستان جدید ایران باز و بسته شد، اما رشدیه از پا ننشست. از پس هر فراری بازمی گشت و تا اوضاع را مساعد می دید، دوباره مدرسه ای برپا می کرد. در یکی از فرارهایش به مشهد، در آنجا هم به مساعدت عده ای، مدرسه ای در خور "دانایی و توانایی اش" دایر کرد، سه سال به پایان نرسیده بود که تکفیرش کردند. می گوید: موثرترین اسباب ها تکفیر من بود، اعتنا نکردم. از ورود به حَرَم مانع شدند، به زیارت از خارج قانع شدم. از ورود به حمام ها قدغن کردند، در منزل استحمام کردم. در معابر بنای فحاشی گذاشتند، جز برای مدرسه از خانه خارج نشدم

پایان بخش چهارم

دکتر بهروز آرمان

 

بخش یکم: درفش نفت بر خاوران تفت

click

بخش دوم: جنگي در گستره ي چهاني براي سهمي سترگ تر

click

بخش سوم: نارسايي ها در برنامه ي اقتصادي نيروهاي ملي-دمکرات

click

بخش چهارم: دشواري هاي تاريخي-مرحله اي کشورهاي خاوري

click

 

یادداشت یکم

در این نوشتار کوشیده ایم از واژه-کارهای (فعل های) چندبخشی، که فراوان در زبان فارسی (یا دری، درباری، تاجیکی، پارسی) و زبان های خویشاوند آن در چندین سده ی گذشته فراگسترده، کمی بپرهیزیم. همکاری های روزافزون منطقه ای و داد و ستدهای فزاینده ی فرهنگی در باختر آسیا، همپا با دگردیسی های اقتصادی-اجتماعی در برش گذار از مناسبات کهن فئودالی به روابط نوین سرمایه داری، «نوزایی» در زبان های محلی را ناگزیر می سازد. این امر بویژه از این دیدگاه برمی جهد، که از سوی زمامداران دست نشانده ی منطقه، کوشش هایی دیده می شود برای جااندازی زیرکانه ی زبان انگلیسی به عنوان زبان دولتی-دانشگاهی و کشوری-منطقه ای (کمابیش چون هندوستان و پاکستان و فیلیپین و اندونزی در برش چیرگی استعمار). از آن جا که زبان شمار چشمگیری از مردم باختر آسیا فارسی است، و این زیان پس از زبان پهلوی و عربی زبان گسترده ی دیوانی در این پهنه، از جمله در میان عثمانیان و صفویان و مغولان هند بوده –و این خود «برآیندی بود از همبستگی بازارهای باختر آسیا» با همه ی کشاکش ها، نگرش ویژه بدین زبان و کوشش برای برابرسازی آن با دگردیسی های اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی بایسته است. در زبان های پیشرفته ی امروزین، واژه-کارها که از پایه های برجسته ی زبان شمرده می شوند، بیشتر یک بخشی و ساده اند. در زبان فارسی نیز می توان آنان را آسانید، و بدین گونه زمینه را برای رویش تازه-واژه های فشرده و ساده اما پربار، هموارید. برای نمونه «ارزیابی کردن

anlayse or analyze انگلیسی, analyser فرانسه ,analysieren or untersuchen آلمانی

آمیزه ایست از «ســــــــــه واژه-کار!!!»: ارزیدن و یابیدن و کردن. برای آسانیدن آن می شود دو راه برگزید: برارزیدن (همسان با بررسیدن، و برگرفته ی آن بررسی) و ارزیابیدن. ما در این رشته-پژوهش ها «ارزیابیدن» را برگزیده ایم، چرا که گمانیده ایم می توان آن را «ساده تر» فراگسترد (در این رشته-نوشتارها فعل را واژه-کار نامیده ایم و مصدر را پایه-کار

یاداشت دوم

به منظور برتاباندن دشواری ها در واژه-کارها (فعل ها)، نوشته ای برمی گزینیم از زبان انگلیسی با برگردان روزمره آن به زبان فارسی:

This organisation „send“ voluntary helpers to areas in Africa to “start” schools, “educate” women, “train” people in professional skills, “help“ them to “re-build” their villages after war, “teach” people about HIV, or “give” medical help.

در نوشته ی بالا هفت واژه-کار یک-بخشی، و یک واژه-کار یک-بخشی پیشوندی به کار آمده است. بنگریم به برگردان فارسی روزمره آن:

این سازمان داوطلبان کمک دهنده را به سرزمین هایی در افریقا «فرستاد» تا آموزشگاه ها را «باز کنند»، زنان را «درس دهند»، به کارآموزی مردم در پیشه های کارشناسی «مشغول شوند» تا روستاهایشان را پس از جنگ «بازسازی کنند»، مردم را پیرامون ایدز «آموزش دهند»، یا به آنان کمک های دارویی «برسانند» و

برگردان رایج آن دارای تنهـــــــــــــا دو واژه-کار یک-بخشی (فرستادن و رساندن) است و پنج واژه-کار دوبخشی (باز کردن و درس دادن و مشغول شدن و بازسازی کردن و آموزش دادن). اما این گون نیز می توان نگاشت

این سازمان داوطلبان کمک دهنده را به سرزمین هایی در افریقا «فرستاد» تا آموزشگاه ها را «بگشایند»، زنان را «بیاموزانند»، به کارآموزی مردم در پیشه های کارشناسی «بپردازند» تا روستاهایشان را پس از جنگ «بازسازند»، مردم را پیرامون ایدز «بیاگاهند»، یا به آنان کمک های دارویی «برسانند» (هم چون زبان انگلیسی با هفت واژه-کار یک-بخشی، و یک واژه-کار یک-بخشی پیشوندی

به دیگر سخن، در زبان فارسی واژه-کارهای یک-بخشی بی شماری هست که کم به کار می آیند یا به کار نمی آیند. این امر زمینه را فراهم می سازد برای سترونی در ساختن آمیزه ها و افزوده های واژه-کارها، و نیز امر واژه سازی به طور کلی. چرا که در زبان فارسی واژه-کارها جایگاه بسافرازی دارند در واژه سازی. برای نمونه با «بازساختن» می توان ده هــــــــــــــا واژه ساخت اما با «بازسازی کردن» تنها چند واژه. از همین نمونه اند «گزیدن» یا «انتخاب کردن»، «افزودن» یا «اضافه کردن»، «آمیختن» یا «مخلوط کردن»، «پاریدن» و «دریدن» یا «پاره کردن

یادداشت سوم

نمونه ای «ادبی» از دگرنگاری واژه-کارها (فعل ها) را در زیر می آوریم، که برگردانی است از زبان انگلیسی، برگرفته از پیش درآمد کتاب «کیمیاگر». نوآوری مهدی اخوان ثالت درچکامه ی «قصه ی شهر سنگستان» نیز گونه ای است از دگرنگاری واژه-کارها، آن هم آهنگین و بسادلنشین: درخشان چشمه پیش چشم من «خوشید»، فروزان آتشم را باد «خاموشید

کیمیاگر کتابی را که کسی از کاروانیان با خود آورده بود، برگرفت. برگ زنان، داستانی یافت پیرامون نرگس. کیمیاگر، افسانه ی نرگس، جوانی که هر روز به دریایی می خمید تا زیبایی خویش را بنگرد، می شناخت. او چنان خویش را می شیدایید، که در بامدادی به دریا درافتاد و دم فروبست. در جایی که او درافتاد، گلی شکفت که نرگس خوانندش

این اما آنچه نبود که نویسنده، داستان را با آن پایانید

او گفت، آنگاه که نرگس مُرد، فرشتگان جنگل برتافتند و دریای شیرین پیشین را بازیافتند، دگرگشته از اشک هایی شور

«چرا می گریی؟» فرشتگان پرسیدند

«من برای نرگس می گریم» دریا پاسخید

«آری، جای شگفتی نیست که تو در سوگ نرگس می گریی»، آنان گفتند، «با آنکه ما در جنگل همیشه او را می پاییدیم، اما تنها تو زیبایی او را از نزدیک درمی نگریستی.

«اما ... آیا زیبا بود نرگس؟» دریا پرسید

«چه کس بهتر از تو آن را می داند؟» فرشتگان گفتند با شگفتی. «به هر روی، در کران تو بود که او هر روز می خمید تا زیبایی خویش را بنگرد

دریا خاموشید چندگاهی. در پایان گفت

من برای نرگس می گریم، اما هرگز درنیافتم که نرگس زیباست. من در ژرفای چشمانش، زیبایی خویش را بازمی یافتم.

آنچه او هیچگاه ندانست آنکه، نرگسی که غرق تماشای دریا بود، هر روز گنج های زیبای ناپیدا و ژرف زندگانی را می کاوید، و نه زیبایی خویش را.

چه داستان دل انگیزی»، کیمیاگر اندیشید

زندگی زیباست ای زیباپسند

زنده اندیشان به زیبایی رسند

آنچنان زیباست این بی بازگشت

کز برایش می توان از جان گذشت

دگرنگاری واژه-کارها: خوشید (خوشه کرد)، خاموشید (خاموش شد)، برگرفت (به دست گرفت)، بنگرد (نگاه کند)، می خمید (خم می شد)، خویش را می شیدایید (شیدای خویش بود)، پایانید (به پایان رساند)، پیدا شدند (برتافتند)، می گریی (گریه می کنی)، پاسخید (پاسخ داد)، می پاییدیم (مراقبت می کردیم)، درمی نگریستی (زیر نظر داشتی)، بازیافتند (دوباره یافتند)، درنیافتم (درک نکردم)، می کاوید (جستجو می کرد)

در بخش پایانی برگردان، افزوده هایی ادبی از نگارنده گنجانده شده، و نیز سروده ای از هوشنگ ابتهاح - سایه

یادداشت چهارم

در زبان فارسی به واژه سازی از راه فراگذاری واژه–کارها (متعدی نمودن فعل ها) بی مهری شده است. شمار فراوانی از واژه-کارها را می توان – و از دیدگاه نگارنده می بایست- از این گدار به اندوخته ی زبانی افزود: چه از راه بکارگیری بیشتر واژه-کارهای جاافتاده و ساختن واژه-کارهای نوین، و چه از راه آمیزه ها و افزوده های آن. از این راه نیز می توان فشرده تر و پربارتر نگاشت: برای نمونه «شکوفاندن» یا «شکفاندن» از «شکفتن» و «شکوفتن» و «شکوفیدن»، به جای «شکوفا ساختن» که آمیزه است از «دو واژه-کار» - همانند واژه-کارهای فراگذارده یا متعدی جاافتاده ای چون «رهاندن» از «رهیدن» به جای «آزاد کردن» یا «پوشاندن» از «پوشیدن» به جای «پوشش دادن

یادداشت پنجم

برای نمایاندن امکان ها در ساختن آمیزه ها و افزوده ها از واژه-کارهای یک-بخشی نافراگذارده و فراگذارده (نامتعدی و متعدی)، نمونه ای می آوریم: گزیدن (انتخاب کردن) و گزیناندن (انتصاب کردن)

برگرفته از گزیدن

نمونه هایی از گروه نخست: برگزیدن، بازگزیدن، درگزیدن، فراگزیدن، فرازگزیدن، فروگزیدن، واگزیدن، ورگزیدن، برون گزیدن، درون گزیدن، پس گزیدن، پیش گزیدن، بس گزیدن، بیش گزیدن، دورگزیدن، دیرگزیدن، زودگزیدن، روگزیدن، زیرگزیدن، ناگزیدن

نمونه هایی از گروه دوم: اسان گزیدن، دشوارگزیدن، تک گزیدن، تهی گزیدن، جدا گزیدن، خرد گزیدن، هیچ گزیدن، هرگز گزیدن، پی گزیدن، پا گزیدن، چشم گزیدن، دست گزیدن، خون گزیدن، دل گزیدن، سرگزیدن، برباد گزیدن، چند گزیدن، چون گزیدن، چه گزیدن، کس گزیدن، همان گزیدن، هیچیک گزیدن، نیمه گزیدن، یگانه گزیدن، تاگزیدن، تک گزیدن

نمونه هایی از گروه سوم: گزید، گزیده، گزیدگی، گزیدمان، گزیدمانی، گزیدی، گزیدنی، گزیدار، گزیداری، گزیدگاه، گزیدگاهی / گزین، گزینی، گزینش، گزینشی، گزینشگاه، گزینه، گزینا، گزینایی، گزینان، گزینانی

برگرفته از گزیناندن

نمونه هایی از گروه نخست: برگزیناندن، درگزیناندن، فراگزیناندن، فرازگزیناندن، و ... - هم چون بالا

نمونه هایی از گروه دوم: آسان گزیناندن، دشوار گزیناندن، تک گزیناندن، تهی گزیناندن و ...-هم چون بالا

نمونه هایی از گروه سوم: گزیناند، گزینانده و ... -هم چون بالا

چرا می بایست از چنین انباشته های پرباری از واژه ها و واژه-کارها کمابیش درگذشت (صرف نظر کرد) و با اسان گیری، به واژه-کارهای دوبخشی و چندبخشی کم زا یا نازا روی آورد. در کمتر زبانی این توانایی های چندین گانه ی واژه سازی دسترس است

یادداشت ششم

به جای «بجدا و بفرما» در این رشته نوشتارها می توانستیم «جدایی بیانداز و فرمانروایی کن» را نیز برگزینیم، که از آن فروزده ایم (تن زده ایم یا صرف نطر کرده ایم). چرا که در برابر واژه-کار (فعل) یک-بخشی و ساده ی لاتین imperia می بایست فرمانروایی کن را می نشاندیم که آمیزه ایست از «سه واژه-کار!!!»: فرمودن و رفتن و کردن. واژه-کار پهلوی یک-بخشی فرمودن، که فرمان و فرمانروایی و فرمانرانی از آن برتابیده، برابر کمابیش بجایی است برای این واژه ی ساده ی لاتین. جداییدن (لاتین آن divide) و بجدا را نیز بر پایه ی ساختار زبان فارسی، می توان درست انگاشت (جدا و جداییدن مانند جنگ و جنگیدن یا بلع –عربی- و بلعیدن). جدا که واژه ایست پهلوی، به گمان بسیار می بایست برتافته باشد از واژه-کاری از همان زبان یا زبان های خویشاوند آن، که در گذر زمان فرومرده. برآیند این فرومردگی چیزی نبوده است جز روی آوری «ناچاره» به واژه-کارهای دوبخشی ای همچون جدا کردن، جدا ساختن، جدا نمودن، جدا افکندن، جدا انداختن و دیگرها (غیره). افزوده: به جای «بفرما» شاید بتوان «بفرمان» را نیز برپایه ی واژه-کار نوین «فرمانیدن» برگزید تا با «فرمودن» به معنای «گفتن» اشتباه نشود، اگرچه چندان درست نمی نماید

click

>>Twitter

>>

 click

>>

 click

 

خيزش 88

منتشر شد و به گونه پي دي اف در دسترس خوانندگان است

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ و بنیاد-موقوفه خواران فربه و پاسداران بالا جایگاه در درون نظام ولایت فقیه

 

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

 

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی در سی سال گذشته

 

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانه‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ها‏، جنگٌلها، نیزارها، بیشههای طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

 

سه ستون اقتصادي سامانه ولايي که در درازاي سي سال نزديک به هفتصد ميليارد دلارسرمايه هاي ملي را بر باد داده اند، نزديک به هشتاد درصد اقتصاد ايران را زير کنترل دارند. اين سه نيروعبارتند از تجار بزرگ، بنياد-موقوفه خواران فربه و پاسداران بالا جايگاه در درون نظام ولايي. دستياران برون مرزي آنان نيز انحصارهاي مالي-نظامي-نفتي بين المللي هستند.سرکوب جنبش هاي زنان و جوانان و کارگران و روشنگران، پوششي است براي اين چپاول همه سويه

 click