گفتــــــمانی گـــــــرهی: نه تنها ملی-مردمی شدن نفت بدون پیروزی انقلاب ملی-دمکراتیک شدنی نیست، بلکه کامیابی انقلاب ملی-دمکراتیک نیز بدون حل بنیادی گفتمان نفت به سود "پایینی ها" ناشدنی است. در ایران، پیاده سازی بی کم و کاست اصل چهل و چهار قانون اساسی و کنترل "به راستی" دمکراتیک و شورایی یکان های کلیدی از سوی کارگران و مزدبگیران می تواند زمینه ی این کامیابی را فراهم سازد: هم برای تامین هزینه ی خدمات اجتماعی رایگان یا بساارزان دولتی-تعاونی برای "پایینی ها"، و هم برای انباشت کلان سرمایه به منظور تدارک انقلاب صنعتی. بنا به آزمون های جهانی، دستیابی بدین خیزش صنعتی در درازی دو تا سه دهه شدنی است. سامانه های بهره کشانه ای که در کشورهای روبه رشد از سوی "یک درصدی" های جهان پشتیبانی می شوند (و در ایران: قاجارها و پهلوی ها و ولایی ها)، راهبند بزرگی بوده و هستند در گدار این گونه دگردیسی های شتابان و پایـــــــــــدار و مردمی
دو دگرگونی که به هم گره خورده اند
نبرد براي دگرگوني بنيادي در سامانه ي اقتصادي-اجتماعي
با پيکار براي دگرساني ژرف در نهاد فرهنگي-معنوي درهم تنيده است
اگر "سلطان مي توانست در اقصي ايالات کشور خويش با فرامين شفاهي و يا کتبي و بدون اين که نيروي نظامي به کار برد، حکام و جانشينان خويش را معين کند و يا تغيير دهد، اين پيروزي بزرگي براي اصل سلطنت (يا خلافت) شمرده مي شد که بالاتر از آن ممکن نبود... سلطان فقط آنگاه در امور فلان يا بهمان ايالت مداخله مي کرد که شکايتي از حاکم به دست او رسيده باشد و يا عصيان و اغتشاشي در آن ايالت وقوع يافته باشد که حاکم از عهده ي فرونشاندن آن" بر نيايد
آنچه "بارتولد" تاريخ شناس برجسته ي خاور، پيرامون زمامداري خليفه ها در خاورزمين مي نويسد، تنها به گذشته بازنمي گردد. در آن برش، خليفه ها هم چون امروز، از هماوردان بيم داشتند و ناخرسندان را با نيرنگ "به مرگ مي سپردند و از راه خويش برمي داشتند". پيوند ميان "بالا" و "پايين"، به انگيزه ي نبودِ داد و ستدهاي اجتماعي زاينده، و نيز دشمني ايرانيان با زمامداران بيگانه سست بود، و با ديوان سالاريِ ساتراپي-اشرافيِ ساساني (با همه ي نارسايي هايش)، فاصله ي فرسنگي داشت. برآيند آن، شورش هاي بي گسست و بسيار خونين در پهنه ي خلافت بود
انقلاب بهمن اگر چه در دنباله ي انقلاب مشروطه و جنبش ملي شدن نفت پديدار شد، باري در روند بالش خود، گام به گام تلاش براي نوزايي اجتماعي-اقتصادي و چيرگي بر پس مانده هايِ سامانه ي فئودالي-قرون وسطايي را، با کوشش براي از ميان برداشتن يک راهبندِ بزرگِ تاريخي، همانا اشرافيت توانمند و ريشه دار کاتوزي-بازاري، درهم آميخت. روشن ترين نماي اين درآميزي در خيزش هاي ضدولايي را مي شد در شعار: استقلال، آزادي، جمهوري ايراني (يا جمهوري نااسلامي-ناولايي)، و دشمني آشکار با خلافت نوين درنگريست. بنا به داده هاي تاکنوني، "آغاز عصر خرد" – به گفته ي ويل دورانت - در ايران، خواسته يا ناخواسته، با خردگراييِ يا راسيوناليسم کهنسال خاوري درآميزيده است . بدين روي، اگر که جنبش مردمي خردمندانه ژرفا يابد، بابک وارانه سر افرازد، و ناسازشکارانه باورهاي پوسيده ي سده هاي ميانه را که در بازگستراندن شان استعمارگران نفتخوار بهر و سهم سترگ داشته اند، به زباله دان تاريخ بفرستد، مي تواند پس از ســـــــده ها نبرد بي گسست، برشـــــي نويـــــن در "جامعه ي ايران از جهت نظام اجتماعي و نهاد معنوي " را نيز بياغازد
آری، باختر آسيايي ديگر سازيدني ست
ماييـــــــم، ما خردورزان بي آز و باتوانيم سازنده ي آن
|