داد

نشريه اجتماعي-اقتصادي

و پژوهشي-تاريخي

click
click
click
click
click
click

ایمانول کانت میگفت: "هر عمل غیر انسانی که در حق کسی صورت می گیرد، انسانیت را در من از بین می برد." این امر اخلاقی موتور حرکت جامعه مدنی نوین است که دیگر نمی خواهد دنیایی را، که در آن هر پنج ثانیه یک کودک از گرسنگی می میرد، تحمل کند

کتاب پيشنهادي

????
?????? ??
???? ????? ? ???
click

گفتــــــمانی گـــــــرهی: نه تنها ملی-مردمی شدن نفت بدون پیروزی انقلاب ملی-دمکراتیک شدنی نیست، بلکه کامیابی انقلاب ملی-دمکراتیک نیز بدون حل بنیادی گفتمان نفت به سود "پایینی ها" ناشدنی است. در ایران، پیاده سازی بی کم و کاست اصل چهل و چهار قانون اساسی و کنترل "به راستی" دمکراتیک و شورایی یکان های کلیدی از سوی کارگران و مزدبگیران می تواند زمینه ی این کامیابی را فراهم سازد: هم برای تامین هزینه ی خدمات اجتماعی رایگان یا بساارزان دولتی-تعاونی برای "پایینی ها"، و هم برای انباشت کلان سرمایه به منظور تدارک انقلاب صنعتی. بنا به آزمون های جهانی، دستیابی بدین خیزش صنعتی در درازی دو تا سه دهه شدنی است. سامانه های بهره کشانه ای که در کشورهای روبه رشد از سوی "یک درصدی" های جهان پشتیبانی می شوند (و در ایران: قاجارها و پهلوی ها و ولایی ها)، راهبند بزرگی بوده و هستند در گدار این گونه دگردیسی های شتابان و پایـــــــــــدار و مردمی

نام ها و ننگ ها

فشرده ی نوشتار

بنا بر رسانه هاي برون مرزي، سرپرست موقت رياست جمهوري پس از مرگ رييسي، در کشتار دانشجويان دانشگاه جندي شاپور اهواز نقش فعالي داشته است. يکي از کشته شدگان يورش به دانشگاه اهواز، پزشک شاغل در بيمارستان نادري دکتر اسماعيل نريميسا، رزيدنت جراحي اورتوپدي و از طرفداران فداييان مي باشيد. نريميسا را با ضربات چاقو زخمي کرده بودند: "وي را سه روز بعد از بازداشت در خانه ي پيشاهنگي زيتون کارگري اعدام کردند. با چاقو زده بودند توي رودههاش. قبل از اينکه تير خلاص بزنند او را آش و لاش کرده بودند". نريمسيا در محله زيتون کارگري يک درمانگاه را براي کمک به مردم محروم اداره مي کرد. احمد جنتي رسماً از مردم خواسته بود، به اين درمانگاه که به گفته ي او «درمانگاه کمونيستها» مي باشيد، نروند. او يک چهره شناخته شده و به يک معنا نشان شده براي چاقوکشان ولايي بود. در خوزستان نفتي، چاقوکشاني از تبار "حسين بي ام و"، پيش از جنگ عراق نيز پياپي در کار چاقو زدن و به کتک گرفتن ِ «کمونيست ها» ها در محله ها و دانشگاه ها و بيمارستان ها و سياهچال ها و دگره بودند. در کوران جنگ هشت ساله با عراق، که خميني "نعمت" اش ناميد، يکان هاي اقتصادي خوزستان را درهم کوبيدند، و جنبش کارگري جنوب نفتي را سخت به خاک و خون کشاندند

.....................................

بنا بر رسانه هاي برون مرزي، سرپرست موقت رياست جمهوري پس از مرگ رييسي، در کشتار دانشجويان دانشگاه جندي شاپور اهواز نقش فعالي داشته است. همه ي گزارش ها و داده هايي که در باره ي پيشنه ي وي در رسانه هاي جمهوري اسلامي وجود دارد مربوط به سال هاي مسئوليت وي به عنوان مسئول بهداري سپاه دزفول، معاون استانداري خوزستان، رياست ستاد اجرايي فرمان امام و از آنجا به بعد تا رسيدن به معاونت رياست جمهوري است. با اين که در باره اين دوره از فعاليت هاي وي اطلاعات زيادي منتشر شده، اما به نقش او در دوران دانشجويي اش در سرکوب و قتل دانشجويان دگرانديش در جريان درگيريها در جريان انقلاب فرهنگي و در حوادث خونين دانشگاه جنديشاپور کمتر پرداخته شده است

فرمانده ِ افراد ِ مسلح ِ لباس شخصي و نظامي و اوباش

بنا به گزارش ها وي در سال 59 در جريان تهاجم حکومت به دانشگاه هاي کشور فرمانده گروهي شامل چند صد نفر افراد مسلح با لباس شخصي و نظامي و اوباش اجير شده بود و با محاصره دانشگاه جندي شاهپور حمله به دانشجويان را سازمان مي داد. پاسداران از فاصله نزديک دانشجويان را با تير زدند

او فرزند شيخ عباس امام جمعه موقت دزفول، از اعضاي انجمن اسلامي دانشگاهها بود. مخبر در سال هاي منتهي به انقلاب 57 همراه با افرادي مانند محمد جهان آرا، علي شمخاني و محسن رضايي و همچنين احمد آوايي عضو گروه « منصورون» بود. منصورون در خوزستان شکل گرفت و عليه حکومت پهلوي فعاليت ميکرد. او پس از تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در خوزستان بهعنوان مسئول بهداري سپاه دزفول گماشته شد و در جنگ ايران و عراق هم اين سمت را بر عهده داشت

احمد جنتي که در فاصله بين سالهاي57 تا 58 به عنوان حاکم شرع در استان خوزستان حکم اعدامها را صادر ميکرد، در ارديبهشت 59 که جنايت دانشگاه جنديشاپور اتفاق افتاد امام جمعه موقت اهواز بود و از آن پس بود که مدارج ترقي در ارکان نظام را طي کرد؛ ابتدا به امامت جمعه تهران منصوب شد و سرانجام هم به رياست مجلس خبرگان رهبري رسيد. عوامل سرکوب در اهواز بر اساس يک الگوي تکرارشونده در همه شهرهاي ايران گوش به فرمان او بودند

چهار روز پس از سخنراني ِ تند ِ خميني

در گزارش ها آمده است: سرکوب در دانشگاه جنديشاپور با صدور اطلاعيه احمد جنتي به عنوان امام جمعه اهواز در سه شنبه 2 ارديبهشت 59 چهار روز بعد از سخنراني شديدالحن خميني آغاز شد. جنتي در اين اطلاعيه که چندين بار هم از راديو و تلويزيون پخش شد، از حاميان حکومت و از نيروهاي سرکوبگر خواسته بود که در دانشگاه جندي شاپور براي اقامه نماز گرد بيايند. در ميان اين افراد نيروهايي که به سلاحهاي سرد و گرم مجهز بودند نيز حضور داشتند

محله کمپلو (کوي انقلاب) در غرب اهواز، از سمت شرق به لشکرآباد و پل راهنمايي و رانندگي و از سمت غرب به خيابان شيخ بهايي و چهار راه شيخ بها محدود مي شود. احمد جنتي در مسجدي در لشکرآباد مستقر ميشود

ار گزارش ها: من دانشجوي پزشکي دانشگاه جنديشاپور بودم. از دانشجويان پيشگام بودم و شرکت فعال داشتم. مستقيماً احمد جنتي و احمد خزعلي و محمد مخبر سرکوب دانشجويان را هدايت ميکردند. من در آن زمان در لشکرآباد اجاره نشين بودم. جنتي در مسجد لشکرآباد رفته بود بالاي منبر. مي گفت: مسلمانها! کافران دانشگاه را گرفتهاند. وظيفه شماست که دانشگاه را آزاد کنيد

اراذل و اوباش را به چوب و چماق و زنجير و باتون و چاقو و قمه مسلح و بسيج مي کردند و به طرف دانشگاه مي قرستادند

هسته ي اصلي اراذل و اوباش

از گزارش ها: افراد ِ محلههاي ِ اغلب محروم، هسته اصلي گروههاي ضربت را تشکيل ميدادند. فرماندهان سرکوب، از قبل تدارکات لازم را ديده بودند: به بهانه بمب گذاري، بيمارستان شماره يک اهواز را تخليه کرده و نيروهاي نظامي را هم در اطراف دانشگاه مستقر کرده بودند و تردد خودروها به دانشگاه نيز محدود شده بود ... جنتي اراذل و اوباش را بسيج کرده بود. با قمه مي زدند. هيچگونه ملاحظهاي نداشتند. حمله بعد از ظهر اتفاق افتاد

او (سرپرست موقت رياست جمهوري پس از مرگ رييسي) عضو انجمن اسلامي بود و هر موقع جنتي يا خزعلي ميخواستند دانشجويان انجمن اسلامي را بسيج کنند براي کاري، سر و کله اش در مسجد لشکرآباد پيدا ميشد ... از بلندگوهاي مساجد در سراسر اهواز به ويژه در نادري، زيتون کارگري و لشکرآباد مداوماً از مردم خواسته مي شد که براي «نجات دانشگاه» به مهاجمان بپيوندند

از بالاي منابر از بلندگوها ادعا ميکردند که دانشجويان کمونيست، مسلمانان را دارند مي کشند ... سازمان دانشجويان پيشگام در دانشکده علوم پزشکي مستقر بود. براي رسيدن به آنجا اما مهاجمان ميبايست ابتدا از دانشکده کشاورزي عبور مي کردند ... دانشگاه جندي شاپور يک در ورودي آهني بزرگ داشت. از اين در که وارد شويم، ابتدا به دانشگاه کشاورزي مي رسيم. آنها هجوم آورده بودند و دانشجويان هم مقابلشان ايستاده بودند و شعار ميدادند ... (آنها) دست به سلاح بردند و شروع کردند به شليک کردن به بچهها ... هفت هشت نفر از بچه هاي اهواز افتادند و به خون درغلتيدند. بعضي از بچه ها به طرف خوابگاه فرار کردند و بعضيها هم به سلف سرويس پناه بردند. سلف سرويس را بستند و شروع کردند به کتک زدن بچهها هجوم به بيمارستانها، آش و لاش دکتر نريميسا و دانشجويان زير فشار نيروهاي سرکوبگر، دانشجوياني که در حال مقاومت بودند مجبور به عقبنشيني شدند. عدهاي به بيمارستان گلستان گريختند

از گزارش ها: همه توي بيمارستان بوديم. روپوشهاي سفيد را بين دانشجويان توزيع ميکردند که نتوان آنها را به راحتي شناسايي کرد. بيمارستان را محاصره کردند و ريختند و عدهاي را از طبقه سوم از پنجره پرت کردند پايين و باقي را هم بازداشت کردند و به ساختمان شهرداري منتقل کردند. بعدش هم به بيمارستان رازي در خيابان نادري اهواز هجوم بردند

يکي از پزشکان شاغل در بيمارستان نادري دکتر اسماعيل نريميسا، رزيدنت جراحي اورتوپدي و از طرفداران سازمان چريکهاي فدايي خلق ايران بود. نريميسا را با ضربات چاقو مجروح کرده بودند: اسماعيل نريميسا را سه روز بعد از بازداشت در خانه ي پيشاهنگي زيتون کارگري اعدام کردند. با چاقو زده بودند توي رودههاش. قبل از اينکه تير خلاص بزنند او را آش و لاش کرده بودند. بايد همينجا يادآوري کرد که نريمسيا در محله زيتون کارگري يک درمانگاه را براي کمک به مردم محروم اداره مي کرد. احمد جنتي رسماً از مردم خواسته

بود به اين درمانگاه که به تعبير او «درمانگاه کمونيستها» بود مراجعه نکنند. بنابراين او يک چهره شناخته شده و به يک معنا نشان شده بود

پیرایش و ویرایش نوشتار از گاهنامه ی داد: سرچشمه، از آن میان، اخبار روز

آبان ماه هزار و چهارصد و سه خورشیدی
 

click

click

بهارا باش کاين خون گل آلود

برآرد سرخ گل چون آتش از دود

 click

قاجاریان تراژدی صفویان، و ولاییان کمدی آنانند

جسد او (شاه عباس) بعدها از "کاشان به قم منتقل شد و عده ای نوشته اند که این کار پنهانی انجام شد، بعض سیاحان نوشته اند که پادشاهان صفوی، از ترس اینکه مبادا استخوان های آن ها به سرنوشت استخوان شاه تهماسب دچار شود، وصیت می کردند که بعد از مرگ آن ها، چند تابوت مشابه از دروازه های شهر خارج کنند و هر کدام را به طرفی ببرند تا معلوم نشود قبر شاه کجاست، و به همین سبب سنگ قبر شاه عباس در کاشان هم نوشته ای به نام ندارد". دوسرسو نویسنده فرانسوی سده ی هیجده میلادی نیز به همین ناخشنودی ها اشاره دارد، وقتی یادآور می شود؛ "از آنجا که در زمان او (شاه عباس) تاج و تخت پادشاهی در دودمان صفوی نوپا بود، چون او نبیره ی شاه اسماعیل بود و پادشاهی این خاندان میان مردم هنوز آیین دیرینه ای نشده بود، «ترس شاه عباس از مردم کشور خود، بیشتر از ترس همسایگان برون مرزی» بود. شاه عباس در همه ی شهرها و نقاط کشور گروه های آمیخته ای از نژاد و زبان گرد می آورد تا از لحاظ آداب و رسوم و عقاید متفاوت باشند. مردم گرچه همه پیرو یک قانون و دستور بودند، ولی با سیاست (افزوده ی نگارنده: "سیاست تفرفه بیانداز و حکومت کن" یا سیاست "حیدری-نعمتی")، اتحاد و یگانگی در میان آن ها بر علیه دولت غیرعملی می گردید." (آن چه امروز نیز دزدان ولایی و دزدان دریایی، دست در دست هم بدان عمل می کنند). و اینجا یک پرسش از دست اندرکاران "نظام ولایی": آیا دست اندرکاران "نظام ولایی" پس از سه ده سیاهکاری و خون ریـــــــــــزی، سرنوشتی چون "شاهان دین پناه" صفوی خواهند یافت. چند سده پیش، زمینه ی نخبه زدایی و بی رنگ شدن علوم اثباتی و تجربی، و پر رنگ شدن گرایش های خرافی و غیرتجربی را، مجتهدان "متعصب" و "نادان" و "ثروتمند" صفوی فراهم می ساختند، و امروز زمینه ی دگراندیش کشی ها و خرافه گرایی ها را "متعصبان" و "نادانان" و "دارایان" رنگارنگ ولایی فراهم می سازند. آیا فاجعه ی ملی در سال شصت و هفت و کشتار هزاران زندانی سیاسی در دوران "طلایی امام" بازخوانی چنین رویدادهای تلخی نیست: "دو تن از سرداران مراد بیک جهان شاهی و سایلتمش بیک را غازیان (سربازان شاه اسماعیل "مرشد کامل" و متعصب شیعه) زنده زنده به سیخ کشیدند و بریان کردند و به عنوان هشداری به دیگران، به جای کباب" خوردند

 

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ، بنیاد-موقوفه خواران فربه، پاسداران بلندپایه، و نوسوداگران مالی-مونتاژی در "خلافت نفتی" ایران

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامه ریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه ‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه ‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچه ها، رودخانه ‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ ها‏، جنگلها، نیزارها، بیشه های طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول ‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

چهار ستون اقتصادي سامانه ولايي که صدها و بلکه هزارها ميليارد دلار سرمايه هاي مردمی را در درازنای چند دهه به جیب زده یا بر باد داده اند، نزديک به هشتاد درصد اقتصاد ايران را زيردست دارند. اين جهار نيرو عبارتند از بازرگانان بزرگ، بنياد-موقوفه خواران فربه، پاسداران بلندپایه، و نوسوداگران مالی-مونتاژی در درون سامانه ی ولايي. دستياران نهان و نانهان برون مرزي آنان نيز بویژه انحصارهاي نفتي-نظامی-مالی بين المللي هستند. سرکوب گستاخانه و خونبارانه ی جنبش هاي زنان و جوانان و روشنگران، و ویژگان کارگران و مزدبگبران و رنجبران، از سوی "خلفای نفت ایران" پوششي است براي اين چپاول کم پیشنه و همه سويه