داد

نشريه اجتماعي-اقتصادي

و پژوهشي-تاريخي

click
click
click
click
click
click
click
click
click
click

click

click

در هزاره ی گذشته اشرافیت توانمند و مال دار روحانی، سه بار بلند خیمه برافراشته است. از پیوند میان لشکریان چادرنشین خاوری-باختری با روحانیون موقوفه دار، اشرافیت روحانی سنی یا «صنف متشرعین و فقها» در سده ی دهم میلادی فرارویید، از همکاری میان لشکریان کوچ نشین آناتولی و صوفیان فئودال شمال، اشرافیت روحانی شیعه در سده های هفده و هیجده میلادی سربرآورد، و از همراهی آشکار و ناآشکار استعمارگران اروپایی-امریکایی و روحانیون موقوفه دار-بازاری، اشرافیت روحانی «ولایی» در پایان سده ی بیست میلادی خود نمود

click

نیمه مستعمره ی عقب ماندهای که "در اختیار من و قرق گاه قدرت و غارت من باشد، به از کشور مستقل و مترقی که مرا از صحنه بیرون راند». و به راستی چه تلخ است بازی بدشگون تاریخ و بازخوانی گذشته های تار از "زبان حال" ناصرالدینشاه. آن گاه، «جیره خواران استعمار در میان دربار و حرم، اشرافیت قاجاری و غیرقاجاری، خان های عشایر، ملایان بانفوذ و بازرگانان دلال و سردمداران اصناف» با رشوه دادن و فاسد کردنو بهره گیری از شیوه های فراماسونری و دیدگاههای التقاطی-لیبرالی به خدمت در می آمدند، و امروز «به روز شده» ی همان اسلوب ها سرسپردگان جیره خوار و غیرجیره خوار میزاید و به یاری همین نیروهاست که در گدار نوزایی اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی کشورمان راهبند آفریده می شود

خلافت های با تاخیر خاوري

«آیین به منزله ی ابزاری در دست روحانیان و ایلخانان، «کمالیات» را به انزوا می کشاند، «شرعیات» و خرافات را دامن می زد، روح سرسپردگی به «بالایی ها» ایجاد می کرد، بهره کشی های گسترده و لگام گسیخته را "تطهیر" آیینی می نمود، و بدین گونه آن را "مباح" و پذیرفتنی جلوه می داد. در حقیقت امر، خلافت عباسی و «خلافت با تاخیر» صفوی، چون شورای عالی کلیسای روم، چیزی نبود جز ستون فقرات نظام فئودالی بهره کشانه در سده های میانی، آن هم در آستانه ی برآمدن مناسبات نوین سرمایه داری در باختر آسیا. «خلافت های امروزین» و رنگارنگ خاوری نیز در برشی نوین، همین آماج ها را پی می گیرند.»

از سه سده ی سرنوشت ساز

سیاستِ گسترش پهنه ی زمامداری و پاسداری از سرزمین های گشوده شده با یاری گرفتن از آیین، در خاور و باختر دارای پیشنه ای دراز است. در سده های میانی، نقش دین در صورت بندی های اجتماعی-اقتصادی، افزایش سترسایی (محسوسی) یافت. انگیزه ی آن را می توان، از یک سو، در ژرفش لایه بندی های اجتماعی به زیان ویس های دودمانی و مالکیت های همگانی، و از دیگرسو، در رشد الیگارشی های بازرگانی-مالی-موقوفه ای به زیان زمینداری های گوناگون دهگانی-دیوانی جست و جو کرد: چه در خاور و چه در باختر. آیین در دست الیگارشی های سده های میانی ابزاری بود برای آرام سازی یا سرکوبی توده های روستایی و شهری، و چیرگی بر رقیبان زمیندار و غیرزمیندار مرکزی و محلی.

تفاوت اروپا و آسیا - تا پیش از برآمدن صفویان - در این بود که در باختر آسیا چون خاور آن (برای نمونه در چین و هند) مناسبات فئودالی پیـــــــــــش از اروپا پا به پهنه ی زندگی نهاده و به ویژه در برش ساسانیان تحول یافته بود. این امر بدانجا انجامید که سیستم فئودالی خاوری نیز زودتـــــــــــر از روابط فئودالی باختری دچار بحران شد و در کوران این بحران، مناسبات بازرگانی-مالی پیچیده و روابط پیش-سرمایه داری پدیدار گردید. نشانه هایی آن عبارتند بودند از پیدایی الیگارشی های بازرگانی-مالی، مناسبات تودرتو و رده بندی شده ی پیشه وری-تولیدی، روابط نوین کالا-پولی و مالی، پیدایی کارگاه ها و کارخانه های کوچک و بزرگ (در پایان برش ساسانی کارخانه هایی وجود داشت با هزار کارگر)، و بویـــــــــژه، دیوان سالاری بسیار پیشرفته و سازمان یافته در شهرهای بزرگ و پرشمار و دیرپای خاوری (واژه ی پارسی «چک» از خاور به باختر رفته است).  

در پایان برش ساسانی با ژرف تر شدن لایه بندی های اجتماعی و افزایش شورش های تهی دستان روستایی-شهری، و همگاه با پیدایی الیگارشی های بازرگانی-مالی، در حقیقت باختر آسیا آرام آرام می رفت تا "قرون وسطای" ویژه ی خویش را در پیکر "خلافت عباسی" آغاز کند، و در عین حال، گام به گام روبنای نوینی را جایگزین روبنای کهنه ی فئودالی سازد.

نبرد با روبنای کهنه، یا خلافت های آشکار و ناآشکار روحانیون فئودال و کوج نشینان زمیندار، جنبه ی ایدئولوژیک نیز به خود می گرفت. در پایان برش عباسی، و بویژه در برش «الحاد ملوک الطوایفی» ایلخانی، و در حالی که در اروپا ایده الیسم آیینی-کلیسایی چیرگی داشت، در میان نخبگان و دیوان سالاران آسیای باختری، ماتریالیسم خاوری (یا «کمالیات»، و نه «شرعیات») جایگاه بالایی داشت. ابن سینا (که به گفته ی ابن ثیر منفور علمای سنتی بود) و ابن رشد نمایندگان برجسته ی آن، و دیوان سالاران و دانشمندانی چون نظام الملک و خواجه نصیرالدین طوسی و خیام و رازی از ادامه دهندگان ناپایدار و پایدار راه آنان بودند. بیهوده نبود که در دوره ی رنسانس و در حالی که زمینداری فئودالی کلیسای کاتولیک به خطر افتاده بود، اروپاییان افزون بر بهره گیری از فلسفه ی یونان، از اندیشه های این-جهانی اندیشمندان خاوری چون ابن سینا و ابن رشد بهره گرفتند و دیدگاه های آنان را  بر شرایط اروپا انطباق دادند.

در کنار ماتریالیسم و گرایش های این-جهانی خاوری، ارتداد و رفض دینی ای که در شکل های گوناگون خود در باختر رایج گردید و می شد آن را مبارزه ی طبقاتی ایدئولوژیک ارزیابی کرد، و در مناطقی چون اروپای مرکزی و چک، به خیزش های مسلحانه بر علیه ی کلیسای کاتولیک روم کشانده شد، تا پیش از برآمدن صفویان، در ایران نیز خود نموده بود.

"بد دینی" یا «الحادی» که به گفته ی «تذکره الملوک» در پایان برش ایلخانان مغول گسترش یافت و حتی تیول داران کوچ نشین را به همکاری بیشتر با رقیبان زمیندار روحانی یا سادات واداشت، از آغاز سده ی نهم میلادی پدید آمد. این «الحاد» ریشه در بحران مناسبات زمینداری فئودالی داشت.

در درازای پنج سده، همانا میان سده های نهم تا چهاردهم میلادی، و بویژه در پایان سده ی چهاردهم و همگاه با شکل گیری هسته های نخستین دودمان صفوی، فلات ایران و به طور کلی باختر آسیا پهنه ای بود برای چالش های گوناگون ایدئولوژیک در نبرد با زمینداران بزرگ. این مبارزه، نبردی بود اندیشه ای، نه تنها در مقابل بهره کشی های روزافزون فئودالی، بلکه در برابر چیرگی بیگانگان و دست نشاندگان آنان. در این نبرد، ایدئولوژی های در خدمت «بالایی ها»، نشان گرفته شده بود. پرچمداران این مبارزات معنوی، که هم چون دیگر مبارزان خیزش های دهقانی جانشان را به خطر می انداختند، هم به آموزه های عرفانی یا شیوه های "رندی و قلندری" یا "خوشباشی" (برگرفته از حافظ) روی می آوردند، و هم تشیع و باطنیگری توده ای را به سپری در گستره ی نبرد تبدیل می کردند.

"بد دینی خاوری" همگاه با فروپاشی روابط فئودالی و در آستانه ی پیدایش مناسبات سرمایه داری، از درگیری های خونین "فرق متکلمین از معتزله و اشاعره و فرق مذهبی از ناصبی و رافضی و تعصبات دینی خشک مغزانه و مراعات سالوسانه ی آداب و رسوم ملال آور مذهبی" پا بیرون گذاشت، و جهان بینی کمابیش نوینی آفرید. "جهان پرستی" مولوی و برداشت های وی از "مذهب عشق" به مثابه ی "جانشین مذهب ها"، و اینکه آدمیان را "یک گهر" می دید را می توان کوششی دانست خاوری برای کاهش توان اجتماعی-اقتصادی "صومعه داران" و اصلاحات در دستگاه پرستشگاهی، هم چون کوشش های لوتر در آلمان (بر خلاف توماس مونزر "انقلابی پرشور" و رهبر خیزش دهقانی یا "بابک آلمانی")، آن هم در پهنه هایی  شاید گسترده تر. این سروده ی مولوی تا حدی ژرفای بحران در دستگاه پرستشگاهی سادات یا قاضیان (اشرافیت «سنی» فئودالی-روحانی) را در این پنج سده ی بحرانی به نمایش در می آورد: "از کفر و ز اسلام برون است نشانم، از فرقه گریزانم و زنار ندانم".

اگرچه دیدگاه های مولوی ها و عطارها برای کاهش توان مبارزاتی مردم از سوی زمینداران مغول مورد بهره برداری قرار گرفتند و از جنبه هایی به رخوت توده ها انجامیدند –که از سوی احمد کسروی این کنج های ایدئولوژیک بیشتر به انتقاد سپرده شده اند- اما از دیگرسو، کوشش هایی بودند برای اصلاحات در نهادهای روبنایی و با درون مایه ای کمابیش "انقلابی" برای «گاه خود!!!».

همزمان با تشدید مناسبات فئودالی، نه تنها نمودهای "بد دینی خاوری" بیشتر شد، بلکه گونه ای از "رنسانس خاوری" نیز خود نمود. جهان گرایی و آزاد اندیشی سخنوران و آزادگانی چون خیام و حافظ که "زرق و ریای فقیهان و صومعه داران و زاهدان گمراه را به سخریه " می گرفتند، و از زیبایی های این-جهانی سخن می گفتند، در آن گاه نقشی بسیار روشنگرانه داشتند و کوششی بودند برای دامن زدن به اندیشه های روشن و سرکش و بندناپذیر.

در سده های شانزده و هفده میلادی، و همزمان با توان گیری گام به گام روحانيون توانمند شيعه به مثابه ی بزرگترین فئودال ایران (یا ایجاد اشرافیت روحانی بسیار سازمان یافته ی شیعه، به جای اشرافیت روحانی کمتر سازمان یافته ی سنی)، روند "اصلاحات" و "رنسانس" فرهنگی در فلات ایران کمابیش دچار ایست شد.

افروزه های جان بخشی که جان دادند

در دو سده ي زمامداری صفویان، قزلباشان و سادات هر دگرانديشي را سركوب كردند و چراغ روشن فرهنگ ايراني را كه در دوران طاهريان و سامانيان و بوییان و صفاریان به اوج تابش خود رسيده بود، و در دوران سخت و خشونت بار چادرنشينان خاوري هنوز از آن افروزه های جان بخشی مي تابيد، با تنگ نگري هاي خشك آیینی کم کم خاموش نمودند.

در این برش سرکوب و کشتار "بد دینان" سازمان یافته تر شد، فعالیت فکری و فرهیختگی دچار کساد گردید، به رشد هنري بويژه شعر و حكمت و  زبان، و به طور كلي زندگي فرهنگي-علمی ايران آسیب های سترگی وارد آمد. جلال الدین اکبر پادشاه هند در برش شاه عباس به همین نکته اشاره دارد، وقتی در یکی از نامه هایش می نویسد: "امروز که ایران زمین از دانایان کاردیده عاقبت بسیار کم شده ... جهد بلیغ باید کرد و در هر کاری مراتب حزم و مآل اندیشی بکار باید برد". ا. گ. براون نیز به درستی خاطر نشان می کند، در این برش، دانشمندان و فرهیختگان "از دست علمای متعصب آزار" فراوان دیدند و به دلیل دیدگاه های انتقادی خود، با مشکلات و گرفتاری های زیادی روبرو شدند.

با این پیش-زمینه ها، از آغاز دوران صفوی، از میان بردن و فراری دادن و منفعل کردن دگراندیشان و فرهیختگان در دستور کار بود، و بدین گونه از خیزش اندیشه ها که پیش زمینه ی دگرگونی های ژرف اجتماعی-اقتصادی است، نشان چندانی دیده نشد. به جای نوزایی علمی-فرهنگی، خرافات گسترش یافت.

خرافه پرستی تنها لایه های پایینی را تحت تاثیر قرار نداده بود، بلکه لایه های بالایی نیز در آن شناور بودند. شاه عباس که توانمندترین زمامدار برش صفوی شناخته می شود، گاه "چون بازیچه ای در دست ملاجلال منجم باشی" بود تا جایی که یوسفی ترکش دوز از رهبران نقطویه و "بازی خونینی که ملاجلال منجم باشی" به راه انداخت، به کشتار فراوان در برش زمامداری وی انجامید. در دوران سلطان حسین و در اوج بحران اقتصادی نیز گرایش های خرافی برمی جست. انگلبرت کمپفر پیرامون وی می نویسد: "میزان اعتقادی که شاه به پیشگویی های ستاره شناسان نشان می دهد، حیرت انگیز است. جنگیدن با دشمن، پذیرفتن سفرا، ترتیب دادن مهمانی ها، شکارها و بر اسب نشستن و به تفرج رفتن، همه معلق به این که قبلا در این موارد از ستاره شناسان تکلیف شده باشد. با وجود این که به کرات و مرات، حوادث خلاف گفته ی ستاره شناسان را ثابت کرده، یاز شاه دست از خرافه پرستی برنمی دارد."

یک "عامل کمپانی مسکوی" درباره ی باورهای توده ها در این برش می نویسد: "مردم سخت گرفتار خرافاتند و معتقد به تفال و جادو و جنبل، و تصور می کنند که با توسل به دعا در مسجد به شفای عاجل خواهند رسید و یا به دردهایشان درمانی پیدا خواهد شد." شاردن نیز در "سفرنامه ی اصفهان"، پیرامون میزان تاثیرگذاری "ملا ها" و "وعاظ" که از پشتیبانی دولتخانه ی صفوی برخوردار بودند، گزارش روشنگرانه ای دارد: "در سال 1645 مسیحی در این قبرستان (گورستان جماله در اصفهان) در گوشه ی قبر کهنه، زمین را می کندند، سنگ قبری یافت شد که نام شیخ ابوالفتح روی آن نقش بود. همه گمان کردند که این سنگ متعلق به شیخ ابوالفتح رازی است که تفسیر قران را به فارسی نوشته و نزد عموم مقدس است. به سرعت مسجدی در آن جا بنا کرده، قبری نیز در محلی که سنگ پیدا شده بود، ساختند. مردم نیز با تقدیم نذور و هدایا آن جا را مزین کردند، اما به زودی این دستگاه برچیده شد، زیرا در این زمان ملایی که من او را دیده ام و نام او «میرلوحی» است و یکی از وعاظ مشهور، و گاهی در میدان ها وعظ می کند، بنای مخالفت را با این کار گذارد و شروع کرده به وسیله ی تواریخ و روایات ثابت کند که شیخ ابوالفتح رازی حقیقی در ری مدفون و این ابوالفتح، سنی و یا یک ترک کافر است که دشمن ائمه بوده است. او چنان مردم را به این کلام معتقد ساخت، که روزی پس از پایان وعظ بیش از هزار نفر به مسجد و مقبره ریخته، اثاثه آن جا را به غارت برده و بنا را هم ریشه کن کردند. من حتی این مکان را دیدم که تبدیل به مستراح و مزبله شده بود. از این جا می توان قضاوت کرد که جامعه روحانیت اسلام چقدر از کلیسای روم از نظر قدرت و دوراندیشی دور است. زیرا کلیسای روم اجازه نمی دهد که مردم در شعائر مذهبی و امور مربوط به آن دخالت کنند."

بدین گونه زمامداران صفوی هم خود در باورهای خرافی شناور بودند، و هم در میان لایه های پایین اجتماعی به خرافات و تندروی های آیینی دامن می زدند و تخم کینه و دشمنی می پراکندند.

همگونی های خاور و باختر

دو انگیزه را می توان در پیوند با افزایش تندروی های آیینی در میان صفویان، و به طور کلی در میان زمامداران باختر آسیا، برجسته نمود.

انگیزه ی نخست را می شود در آینه ی جنبش های دهقانی رو به رشد و کمابیش همگون خاور و باختر نگریست. مبارزه های دهقانی در هر دو سو، بنا به شرایط، گاه رنگ عرفان یا بی دینی به خود می گرفتند، و گاه به خیزش مسلحانه می انجامیدند. این شورش ها بویژه لایه بندی های نوینی را که در جامعه ی فئودالی به سود بالایی ها شکل می گرفتند، به چالش می کشیدند. زمامداری های آیینی، کوششی بودند از یک سو برای دستیابی به آشتی طبقاتی و کاهش تنش های سیاسی-اجتماعی-اقتصادی، و از دیگرسو برای حذف ایدئولوژیک رقیبان و در انحصار گرفتن پهنه ی فرهنگی. حذف ایدئولوژیک رقیبان، اغلب با مصادره ی دارایی های مخالفان همراه بود. در این فضای سیاسی-فرهنگی نه تنها منتقدان پایین دست، بلکه ناخرسندان "مقتدر" بالادست نیز چنان در بیم بودند، که شاردن درباره ی آنان می نویسد: "وقتی یکی از اشراف به نام رستم خان –هنگامی که از حضور شاه بیرون آمده بود- به دیدنم آمد، با سیمایی بشاش وارد شد و آیینه ای برداشت و لبخندزنان دستارش را بر سر میزان کرد و سپس به من گفت: هر بار که من از حضور شاه بیرون می آیم، وارسی می کنم ببینم آیا هنوز سرم روی شانه هایم هست یا نه؟ حتی وقتی به خانه می آیم برای اطمینان در آیینه نگاه می کنم."

انگیزه ی دوم را می توان در ساختار اقتصادی امپراتوری های آیینی باختری و خاوری جست و جو کرد. امپراتوری هقتصد ساله ی کلیسای کاتولیک روم در باختر، و خلافت های سنی (عباسیان) و شیعه (صفویان) در خاور، اگرچه بیشتر بر تولید کشاورزی استوار بودند، ولی در کنار آن، تکیه داشتند بر بازرگانان و صرافان بسیار توانمند. اگر از پیوند میان کلیسای کاتولیک و بازرگانان ونیزی و ژنی و پیزایی امپراتوری پاپ های روم بیرون آمد، از همکاری میان مسجدهای اسلامی و بازرگانان و صرافان بغدادی و شامی و تبریزی و اصفهانی و صوری و قسطنطنیه ای، خلافت های عباسی و صفوی و عثمانی سر برآورند. به دیگر سخن، افزایش بهره وری کشاورزی و رشد ارزش افزوده ی بخش زمینداری در آغاز دوران فئودالی، و تمرکز تدریجی سرمایه ها در دست بازرگانان و صرافانی که سنتا پیوندی نزدیک با اسقف ها و ملاها داشتند، زمینه ی رشد مالکیت های پرستشگاهی و بنیان گذاری امپراتوری های آیینی را فراهم ساختند.

در اقتصادهای به گونه ی برجسته متکی بر تولید زمینداری و پیشه وری و کارگاهی، نقش دین در صورت بندی های اجتماعی-اقتصادی کمرنگ تر است. این کمرنگی را، می توان چه در شاهنشاهی های خاوری چون هخامنشیان و اشکانیان و حتی ساسانیان، و چه در امپراتوری های باختری چون روم باستان، نگریست (با وجه غالب تولید کشاورزی-پیشه وری و پیــــــــــش از پیدایی الیگارشی های بازرگانی-مالی). در دوران رشد تولید مانوفاکتوری و کارگاهی در سده های پانزده تا هفده میلادی اروپا، و در دوران رشد شتابان علمی-صنعتی سده های هیجده و نوزده میلادی که بخش های تولیدی نقش تعیین کننده در فرایندهای اقتصادی یافتند، نقش سنت و دین در ساختارهای روبنایی کمابیش کاهش یافت. این فرایند در آن دسته از کشورهای اروپایی که نقش بازرگانان و رباخواران (یا بخش های غیرتولیدی) در اقتصاد سنگین بود، کمتر دیده می شد. گرایش به سنت و آیین در دوران گذار از مناسبت فئودالی به سرمایه داری، در اسپانیا و پرتغال و ایتالیا، کانون کهنسال بازرگان ها و پاپ ها و اسقف های پر توان جنوب اروپا، برجسته تر از شمال اروپا بود.

در دوره ی صفوی نیز بازرگانان و صرافان بزرگ، تا پیــــــــــش از پیدایی الیگارشی اشرافیت روحانی شیعه (در پایان برش صفوی و همگاه با شکل گیری اشرافیت سازمان یافته ی شیعه، الیگارشی های بازرگانی-مالی در برابر اشرافیت روحانی بالابرافراشتند و زمینه ی برافتادن خلافت آنان را فراهم ساختند)، چون همتایان مدیترانه ای خود، علیرغم رقابت سخت و گاها خونین با سلطان ها و دیوان سالارها و ملاباشی ها، از گرایش های سنتی و آیینی پشتیبانی می کردند، و خود یکی از تامین کنندگان مالی مدرسه های دینی و مسجدها و دیگر نهادهای پرستشگاهی بودند.

پس از چیرگی مغول ها بر باختر آسیا و در حالی که بحران نظام فئودالی به شورش های دهقانی در بیشتر مناطق انجامیده و روبنای فئودالی را به لرزه در آورده بود، کلیسای روم و بازرگانان شمال مدیترانه از فرصت پیش آمده بهره گرفتند، و دست در دست هم، برای چیرگی بر بازارهای خاوری خیز برداشتند. آنان برای تأمین نیروهای نظامی، تندروی های آیینی را در اروپا بیش از پیش دامن می زدند. نخستین جنگ صلیبی بازتابی بود از این گرایش های بازرگان ها و فئودال های بزرگ اروپا. در این جنگ ها کلیساها چون بازرگانان سودهای فراوان می بردند و بر دارایی های خود می افزودند. بویژه کلیساها که زمین ها و دارایی های کشته شدگان را به تملک درمی آوردند، از این راه توان مالی خیره کننده ای یافتند.

این پدیده در باختر آسیا نیز با ویژگی های "خاوری" و زیر تاثیر موزاییک اقتصادی-اجتماعی دیگری خود می نمود، و به بازسازی خلافت عباسی زیر نام دولتخانه ی «دین پناه» صفوی در ایران و خلافت عثمانی در آناتولی می انجامید، و بدین گونه، در گدار دگردیسی های بایای روبنایی و زیربنایی راهبند می آفرید.

دگردیسی های ویژه ی خاوری و پیامدهای ماندگار آن

در آستانه ی پیدایش مناسبات سرمایه داری در ایران، نقش الیگارشی های بازرگانی-مالی در دگردیسی های اقتصادی-اجتماعی، در سنجش با دگرگونی های باختر، تا حدودی متفاوت است. بخشی از این تفاوت باز می گردد به تنش های تند و بی گسست میان دو فرهنگ کمابیش ناسازگار کوچندگان و آرمندگان در خاور. اروپا و بویژه اروپای باختری، کمتر از خاوری ها با عناصر فرهنگ کوچ نشینی و پیامدهای آن در زندگی اقتصادی-اجتماعی، دست و پنجه نرم کرد. کوچندگان باختر آسیا، که با بخش کشاورزی و پیچیدگی های زمینداری و آبیاری خاوری ناآشنا بودند، در سرزمین های گشوده شده، بیشتر به "سودهای کلان در زمانی کوتاه" می اندیشیدند. این خواست از راه کنترل برجسته ترین گذرگاه های بازرگانی و بازارها، آسان تر تامین می شد، تا از گدار کار دشوار و گاه-بر تولید کشاورزی و پیشه وری و کارگاهی-کارخانه ای.

در باختر آسیا چیرگی درازگاه کوچندگان بر آرمندگان، از یک چشم انداز، به کاهش زمین های کشاورزی و آسیب های پیاپی به سیستم آبیاری و اقتصاد شهری-روستایی انجامید، و از چشم انداز دیگر، رشد روزافزون ولی نابسامان الیگارشی های بازرگانی-مالی و کمابیش نزدیک به دستگاه نیمه متمرکز زمامداری را، در دوره ی ملوک الطوایفی بانی گردبد.

همگاه با آن اما، والیان کوچ نشین اقطاع دار یا اشرافیت نظامی، و نیز قاضیان مذهبی موقوفه دار یا اشرافیت روحانی، توان گرفتند. کاهش نقش زمینداران محلی (یا دهگانان ایرانی) و نمایندگان آنان، دیوان سالاران، در نهادهای روبنایی محلی و مرکزی، یکی از پیامدهای ماندگار آن بود. برای روشن نمودن نقش دهگانان و دیوانیان نزدیک به آنان در نهادهای روبنایی، چگونگی پیوند آنان با روحانیان در دستگاه زمامداری، و نیز چرایی مخالفت (و حتی "تنفر") آنان با زمامداری نهادهای پرستشگاهی، نگاهی به گذشته بایسته است.

دشمنی اشرافیت نظامی و اشرافیت روحانی با دیوان سالاران (یا "شاغلان تخت و تاج")، زمینه ی اشغال درازگاه ایران را فراهم ساخت. خاورشناس برجسته، و. و. بارتولد، در این زمینه با ژرف نگری ویژه ای می نویسد:

«(در پایان برش سامانی) درمبارزه ای که میان اشراف لشکری و مقام سلطنت -یا شاغلان تخت و تاج- درگرفته بود، روحانیون جانب اشراف لشکری -یا نگهبانان ترک سلطان- را گرفته بودند. مخالفت این طبقات کار تسخیر کشور را برای ترکان آسان کرد … (در عهد سلجوقیان و قراخانیان) بی بها شدن اراضی ملکی، زمین داران را بالکل از پای درآورد و در زمان هجوم مغول دیگر از دهقانان همچون قشری جداگانه از ساکنان آن سامان یاد نشده است … (در برش خانان ترک) آتش مبارزه میان شاغل تخت و تاج و صنف لشکری تیزتر شد. روحانیون کماکان جانب صنف اخیرالذکر را می گرفتند. مبارزی میان قدرت غیرروحانی و روحانی در دولت قراختاییان باعث اعدام چند تن از شیخان ذینفوذ و قتل یکی از خانان به حکم روحانیون گشت.»

به دیگر سخن، بزرگترین فئودال های ایران در این برش تاریخی، اشرافیت روحانی-لشکری بودند و نه اشرافیت دهگانی-دیوانی ایرانی.

پایان بخش ششم

 

پیوست:

نظام الملک ار هواداران دولت توانمند مرکزی بود و با ملوک الطوایفی کوچ نشینان خاوری مخالفت می کرد. وی از کسانی به شمار می امد که با کاهش نیروی لشکری سلجوقیان از چهارصد هزار نفر به هفتاد هزار تن مخالفت داشتند. نظام الملک که خود را «با سلطان خویش شریک در حکومت» می دانست، به جای آن، افزایش شمار لشکریان تا مرز هفتصد هزار تن را برای چیرگی بر «آسیای شرقی و افریقا و یونان» به سلطان پیشنهاد می نمود. (در این برش، هنوز دهگانان و دیوان سالاران ایرانی، نفوذی داشتند)

ارزیابی احمد کسروی –همراه با کمی تندروی ها- از نقش واپس گرایانه ی این ایدئولوژی های فئودالی در سده ی بیست میلادی (عرفان)، درست می نماید. به گفته ی یکی از پژوهشگران ایرانی؛ "(دیگر) آموزش های عرفانی، عتیقه ای بیش نیست. آن عرفان قرون وسطایی اینک دیگر مرده ریگ پارینه ی نیاکان است که فقط از جهت بررسی ها و پژوهش های تاریخی جالب است، و نه به مثابه ی جهان بینی روز". شوربختانه در پایان سده ی بیست و آغاز سده ی بیست و یک میلادی، و همگاه با ژرفش بحران های اقتصاد سرمایه داری در جهان، این گونه "عتیقه ها" که در اوجگاه خود نیز تنها "نکات مثبت نطفه وار و مبهم" در خود داشتند، از دل تاریخ بیرون کشیده شده و در پهنه ی فراملی و با سرمایه های کنسرن ها دوباره پراکنده گشته اند. دانستنی است که در برش رضا شاه، عرفان را "جیره خواران انگلیس" در کشورمان رواج می دادند.

روحانیت شیعه در پایان برش صفوی به توانمندترین فئودال ایران فرارویید. در آغاز کار صفویان، زمینداران روحانی شیعه و تیول داران متعصب قزلباش رقابت سختی برای تصاحب زمین های کشاورزی داشتند. یکی از چالش های بزرگ دیوان سالاران محمود و اشرف و نادر، بر سر چگونگی تصرف زمین های موقوفه ایِ زیر کنترل آنان بود. زمینه ی صدور فرمان مصادره ی موقوفه ها در برش نادر یا "رقبات نادری" را، محمود و اشرف فراهم ساختند.

بارتولد برش طاهریان و سامانیان را عصر "سلطنت مطلقه ی منوره" (گویا برگرفته از منابع تاریخی آن گاه) می نامد. وی پیرامون این دوره می نویسد، سلاطین "بدون آن که دست به اصلاحات اجتماعی شدید بزنند، می کوشیدند تا حکومت ثابت و استوار و آرامش (آرامی) را در کشور مستقر سازند و طبقات مستمند را در برابر تضییقات حمایت نمایند، و به ترقی صنعت و بازرگانی و معارف کمک کنند".

پس از فروپاشی نظام فئودالی در اروپا و گذار از برش تولید صنعتی در سده های هیجده و نوزده میلادی، و همزمان با پیدایی الیگارشی های مالی-بازرگانی در آغاز سده ی بیست، گرایش دیرین و مانوس مراکز مالی-بازرگانی به بهره گیری ابزاری از سنت، و بویژه دین، کم کم آشکارتر شد. این دوران با برش میانی و پایانی فئودالیسم در سده های میانی اروپا، همسانی هایی داشت. در سده های میانی، پیدایش مراکز توانمند بازرگانی و مالی در اروپا و بویژه در ایتالیا، به ایجاد شکاف های شدید طبقاتی، بحران های مالی، تنش های تند اجتماعی-اقتصادی، و پیدایی زمامداری های دینی انجامیده بود. برای کاهش دادن به بحران های نوین اقتصادی و تنش های اجتماعی در سده ی بیست میلادی نیز، کنسرن های مالی-بازرگانی، دوباره به نهادهای سنتی و دینی روی آوردند. این گرایش پیش تر و بیش تر در آن دسته کشورهای صنعتی دیده شد، که یا از مراکز مالی-بازرگانی توانمندی برخوردار بودند (چون انگستان)، و یا در آنان جنبش های فراگیر دمکراتیک گسترش چندانی نیافته بودند (چون امریکا و ژاپن). در دیگر کشورهای صنعتی، این گرایش تا فروپاشی اردوگاه چپ گرای خاور اروپا کمرنگ، و پس از آن کمابیش پررنگ بود. در پاره ای از کشورهای سرمایه داری که بیشتر بر بخش صنعتی-تولیدی تکیه داشتند، برای نمونه آلمان، این گرایش کمتر دیده می شد.

 

پيش گفتار

click

بخش یکم: سه سده ی سرنوشت ساز

click

بخش دوم: از طلبه های زیردست تا ملاباشی های بالادست

click

بخش سوم: کیفر دادخواهی چیزی نبود و نیست جر تنبیه

click

بخش چهارم: تندروی های آیینی و اشرافیت روحانی

click

بخش پنجم: نادانی ها و خشک مغری های متعصب ها

click

بخش ششم: خلافت هاي “با تاخيري” که بازسازي مي شوند

click

بخش هفتم: برآمدن و برافتادن زمامداری نهادهای پرستشگاهی در تاریخ ایران

click

بخش هشتم: چیرگی درازگاه تمایلات ازتجاعی بر جامعه ی ایران

click

بخش نهم: مرگ شهرها و شارستان ها، و زایش «ربض» ها و شورستان ها

click

بخش دهم: ویژگی های ششگانه ی زمامداری کانونیده ی ایرانی

click

بخش یازدهم: چگونه اشرافیت نوین روحانی در ایران شکل گرفت

click

بخش دوازدهم: زمامداری لرزان اشرافیت روحانی

click

بخش سیزدهم: رده آرایی نیروها در آستان نخستین انقلاب بورژوایی ایران

click

بخش چهاردهم: طبقه ای توانمند برمی تابد

click

بخش پانزدهم: فروپاشي روزافزون مناسبات فرسوده

click

 

 

 

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ و بنیاد-موقوفه خواران فربه و پاسداران بالا جایگاه در درون نظام ولایت فقیه

 

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

 

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی

 

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانه‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ها‏، جنگٌلها، نیزارها، بیشههای طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

 

 click