داد

نشريه اجتماعي-اقتصادي

و پژوهشي-تاريخي

click
click
click
click
click
click
click
click

ایمانول کانت میگفت: "هر عمل غیر انسانی که در حق کسی صورت می گیرد، انسانیت را در من از بین می برد." این امر اخلاقی موتور حرکت جامعه مدنی نوین است که دیگر نمی خواهد دنیایی را، که در آن هر پنج ثانیه یک کودک از گرسنگی می میرد، تحمل کند

کتاب پيشنهادي

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ و بنیاد-موقوفه خواران فربه و پاسداران بالا جایگاه در درون نظام ولایت فقیه

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی در سی سال گذشته

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانه‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ها‏، جنگٌلها، نیزارها، بیشههای طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

 click

click
click
click
click
click
click
click
click
click
click
click

click

click

click

فروپاشي روزافزون مناسبات فرسوده


طبقه ی بورژوا در فرانسه طبقه ای بازرگانی بود و نه صنعتی. در انگستان به جای کشتزارها، چراگاه درست کرده بودند و در نتیجه کشاورزان از دشت به شهرها رانده می شدند تا برای کارخانه ها کار ارزان عرضه کنند، در صورتی که در فرانسه چنین تبدیل وضعی در کار نبود. در این کشور به سبب «محاصره انگلیسی ها» (کمابیش چون محاصره ی هلندی-انگلیسی-پرتغالی ها بر علیه عثمانیان و صفویان و مغولان هند و چینیان) تجارت خارجی قادر نبود که صنایع در حال توسعه را بر پا نگاه دارد. از این رو، کارخانه داری در فرانسه کندتر از انگلیس پیشرفت کرد. چند سازمان سرمایه داری مهم در پاریس، لیون و تولوز وجود داشت، بیشتر «صنعت فرانسه» اما در کارگاه ها و دکاکین متمرکز بود (کمابیش چون برش صفوی)، و حتی سرمایه داران کارهای دستی را به منازل روستایی یا سایر کارخانه ها ارجاع می کردند. برای شناخت «صنعت صفوی» می بایست هم چون فرانسه ی دوران انقلاب بورژوایی، بازارها و دکان ها و کارگاه ها و کارخانه های آن برش را به ارزیابی سپرد
click

click

طبقه اي توانمند برمي تايد


در انگستان بورژوازی از درون طبقات و پایگاه های مختلف فئودالی بیرون آمد. منشا بورژوازی تجاری، تجار قرون وسطی، و پایه ی بورژوازی صنعتی، پیشه ورانی بودند که در جامعه ی فئودالی ثروتی دست و پا کرده بودند. برخی از زمین داران فئودال نیز قالب اقتصادی خود را با بهره کشی مزدوری، یعنی با اقتصاد سرمایه داری، تعویض نمودند. وجود گمرگ خانه های بین شهرها، عوارض و مالیات های متعدد محلی، وضع مقررات خودسرانه ی مقامات و زمین داران بزرگ محلی، هرج و مرج در اوزان و مقیاس ها، وجود مقررات گوناگون محلی، همه ی این ها مانع تکامل تجارت و تشکیل یک بازار واحد ملی و استقرار روابط سرمایه داری بود. تنها با از میان رفتن نظام سیاسی فئودالی و تامین قدرت سیاسی به دست بورژوازی می توانست امکانات وسیعی در راه گسترش شیوه ی تولید سرمایه داری فراهم آید.  در ایران صفوی نیز چون اروپا بورژوازی تجاری از میان بازرگانان سده های میانی (از آن میان بازرگانان ارمنی)، بورژوازی تولیدی از درون پیشه وران سنتی (از آن میان نساجان اصفهانی)، و نیز بورژوازی مالی از لابلای صرافان شهری (بویژه بانک داران پارسی) فراتابید، و با انباشت سرمایه های کلان، سامانه ی فئودالی را به چالش کشید. شمار کانون های بازرگانی، و نیز شمار مانوفاکتورها و کارگاه های خصوصی ایران در آستانه ی سده ی هیجده میلادی را، بویژه در پایتخت هشتصد هزار نفری صفوی، و با وجود تعداد فراوان صاحبان حرفه ها و کارگاه ها، می توان بسیار چشمگیر ارزیابید (ارزیابی کرد). در آغاز کار صفویان، اگرچه در شهرهای بزرگ ایران در سنجش با شهرهای اروپایی مناسبات پیجیده ی اقتصادی و سازمان های تودرتوی بازرگانی-مالی-تولیدی پیشتر و بیشتر پدیدار شده بود، ولی این مناسبات هنوز از چارچوب روابط فئودالی بیرون نرفته، و به شکل گیری یک طبقه ی توانمند برای به تبعیت در آوردن نهادهای روبنایی فرانروییده بود. این روند اما از پایان سده ی شانزده میلادی و با اصلاحات عباس نخستین آرام آرام آغازید، و در پایان سده ی هفده میلادی فراشتابید
click

click

رده آرايي نيروها در آستان نخستين انقلاب بورژوايي ايران


با انتقال پایتخت به اصفهان، و بویژه پس از اصلاحات شاه عباس، اقتصاد ایران در سده ی هفده میلادی وارد برش نوینی شد. مناسبات نوین سرمایه داری، خاصه در پایتخت هشتصد هزار نفری صفوی (همانا چهــــــــــار برابر پایتحت بی پیشیه و «مذهبی-عرفانی» قاجاری یا تهران دویست هزار نفری در آستانه ی انقلاب بورژوایی مشروطه، و چهل برابر تهران آغا محمد خانی در آغاز سده ی نوزده میلادی) به اوج خود رسید. اصفهان پس از اصلاحات شاه عباس به یک کلان-شهر که شمار ساکنانش برابر بود با لندن، بزرگترین شهر اروپا، فرارویید. از جمعیت شهرنشین پانزده درصدی ایران در پایان برش صفوی، یک سوم آن در اصفهان می زیست. شهری که در آن همه سویه مناسبات بسیار پیچیده ی شهرنشینی (علیرغم همه ی تنگناهای آن) جایگزین روابط ساده ی کوچ نشینی-روستایی می شد. بالیدگی ناهمسان اقتصادی در ایران، پدیده ای است که تا آغاز سده ی بیست و یک میلادی نیز پابرجای مانده است. بدین معنا که جامعه ی ایران پس از گذشت چند سده و علیرغم رشد همه سویه ی مناسبات سرمایه داری در کلان-شهرها و شهرها، در پاره ای از منطقه ها و روستاهای پراکنده با بازمانده های مناسبات فئودالی و حتی عشیره ای (پدرشاهی) در کشاکش است. در سده های هفده تا نوزده میلادی، بالیدگی ناهمگون مناسبات نوین سرمایه داری در اروپا نیز دیده می شد و محدود به باختر آسیا و ایران نبود. برای نمونه در فرانسه حتی در پایان سده ی هیجده میلادی، همانا پنجاه سال پس از فروپاشی خلافت صفوی، در بخش های بزرگی از کشور مناسبات فئودالی می چیرید و دهقانان با کندی به پروسه ی اجاره داری زمین های کشاورزی کشانده می شدند. رشد مانوفاکتورها و کارگاه ها نیز که شمار کارفرمایان را به دویست و پنجاه هزار تن و شمار مزدبگیران را به ششصد هزار تن در همه ی کشور رسانده بود (نیم سده پیش از آن، تنها شمار کارگران نساجی اصفهان، نزدیک بود به بیست و پنج هزار تن)، در شمار کمی از کانون ها، چون پاریس و لیون و اورلئان و شمال فرانسه پدیدار شده بود. در بیشتر کارگاه های فرانسه، شمار کمی کارگر به کار گرفته می شدند، و افزون بر آن، کارگاه های تولیدی نیز در روستاهای گوناگون می پراکندند (کمابیش چون برش صفوی)، که این امر تهیه مواد خام و حمل و نقل و سازماندهی کارگاه های دورافتاده را با دشواری های فراوان روبرو می ساخت
click

click

زمامداري لرزان اشرافيت روحاني


پیرامون نقش بازدارنده ی اشرافیت روحانی و همتایان آنان در دگردیسی های اقتصادی-اجتماعی چند سده ی گذشته، در میان «پژوهشگران» برون و درون مرزی، بویژه پس از شکست جنبش ملی شدن نفت در ایران و روی آوری روزافزون زمامداران باختر آسیا به سنت گرایان اسلامی، چرخشی دیده می شود که آن را می توان گونه ای «کودتای فرهنگی» نامید، آن هم پس از «کودتای نظامی» سال سی و دو. بدین معنا که شمار «اندیشه پردازانی» که برای اشرافیت روحانی نه نقش بازدارنده، بلکه "پیشرفته" برکشیدند، فراشتافت. در این زمینه نوشته های راجر سیوری در کتاب «ایران عصر صفوی»، که «تنها یک سال پس از انقلاب!!!» در کمبریج به چاپ رسید، نمونه وار است. وی در این زمینه، بر خلاف پژوهشگران خارجی تیزبینی چون ادوارد براون، و کنکاشگران ریزسنجی چون احمد کسروی، می نویسد؛ تنها در «کم و بیش بیست سال اخیر است (افزوده ی نگارنده: همانا پس از «کودتای نظامی» کنسرن های نفتی در سال سی و دو، و زمینه سازی برای «کودتای ایدئولوژیک-فرهنگی» در ستیز با ملی گراها و چپ ها) که برخی مورخان ایرانی صفویان را در مقامی که شایسته ی (!!!) آنان است یعنی پایه گذاران ایران نو، جای داده اند». به دیگر سخن، پس از سرکوب خونین جنبش ملی شدن نفت، زمینه ی ایدئولوژیک-فرهنگی نیز برای جاسازی «زمامداری آلترناتیوی» در صورت «بروز بحران دوباره» در دولت دست نشانده ی شاه، همچون بنیادگراهای اسلامی عربستان یا اخوان المسلمین های مصر، آرام آرام فراهم گردیده بود. شورش آغاز دهه ی چهل خورشیدی روحانیون فئودال به سخنگویی خمینی در ستیز با اصلاحات ارضی نیم-بند شاه، از جمله پیامدهای این «تراوشات ایدئولوژیک» بودند ... شوربختانه کوشش دیوانیان و فرهیختگان ایرانی برای چیرگی بر بخش های اقتصادی و دادگستری و آموزشیِ زیر کنترل واپسگرایان، پس از پنج سده نبرد دشوار و پر فراز و نشیب، هنوز به پایان نرسیده است. در این زمینه، «ایدئولوگ های» کم دان و مزدوری از تبار لمتون، «استراتژیست های» سودجو و بلندپروازی از کلاله ی برژینسکی، و «انقلاب فرهنگی گستران» تنگ نگر و دگرستیزی از تیره ی سروش بی تاثیر نبوده اند. و این هم نگاهی به برون از ایران و در پیوند با سیاهکاری های نوین کلیسای کاتولیک روم و ساختن کاخ-کلیساهای های چندین میلیون یورویی در گوشه و کنار آلمان، آن هم در کوران بحران اقتصادی و ناداری پایینی ها، که به رسوایی سترگ در رسانه های آن کشور انجامید (پس از آفرینش آن همه گرسنگی و ناداری و آدم سوزی و دانش ستیزی و تفتیش عقاید در سده های میانی): کلیسای روم در سده ی نوزده و بیست میلادی نقش چشمگیری داشت، بویژه در سرکوب جنبش کارگری اروپا و دست در دست سرمایه داران و زمینداران بزرگ. بر پایه ی اسناد فراوان تاریخی، آنان در کنار لردهای انگلیسی و کابوی های امریکایی، در روی کار آمدن فاشیست ها در آلمان، و به خاک و خون کشاندن توانمندترین و سامانیده ترین جنبش کارگری باختر اروپا، جایگاه بالایی داشتند. بر پایه ی داده های چشم ناپوشیدنی تاریخی، شمار چشمگیری از جانیان فاشیست در سال های پایانی جنگ جهانی دوم با کمک کلیسای کاتولیک روم در امریکای لاتین جاسازی شدند. به دیگر سخن، آنان «شریک جرم بزرگی» بودند در برپایی اردوگاه های آدم سوزی فاشیست های هیتلری در جای جای اروپا
click

click

ِکنکاشي از ديروز براي امروز: تو اگر به خويـــــــــــش باور بياوري


چرا می بایست همچون خیزش هشتاد و هشت «مطالبه محور» و «برنامه گرا» بود: پاره ای از پژوهشگران ایرانی به درستی دست اندرکاران امور سیاسی و اجتماعی ایران را در دوره ی استعمار به سه گروه بخش می کنند. گروه نخست که کارنامه ای درخشان در کاردانی و پاکدامنی داشتند مانند امیرکبیر، گروه دوم که دارای حسن نیت بودند ولی چون دارای شخصیت نبودند فاسدان بر آنان گاها چیره می شدند همچون حسین خان اصفهانی ، و گروه سوم که مستقیما آلت دست بیگانگان بودند مانند ابوالحسن خان ایلچی. این ارزیابی را می توان برای سده ی بیست و نیز شرایط کنونی ایران نیز کم و بیش صادق دانست. این فرایند، در گذر زمان و همپا با رشد مناسبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و امنیتی از پیچیدگی بیشتری برخوردار شده است. جای پای آشکار و ناآشکار هر سه گروه را می توان در میان گردانندگان بالا مقام ایران، فعالین سیاسی درون و برون مرز، و نیز رسانه های پربیننده ی کشورهای خارجی با درجات گوناگون تا امروز دید. از آنجا که هدف واقعی کشورهای استعمارگر به دست آوردن سودهای کلان از کشورهای روبه رشد، و در باختر آسیا خاصه تحمیل اقتصاد وابسته به نفت و گاز است، شمار گروه دوم و سوم، همانا تاثیرپذیران و دست نشاندگان در بخش "مشاورین اقتصادی" بیشتر دیده می شود. ساموئلسون اقتصاددان برجسته ی امریکایی و برنده جایزه نوبل پیرامون این دسته کارشناسان که در خدمت "قدرت" ها قرار می گیرند، می گوید: "اقتصاددانانی که من درس می دهم به همه جای دنیا می روند و کاری می کنند که همه ی همکاران آنان نیز انجام می دهند. آن ها آن جایی می روند که پول هست. من شمار زیادی اقتصاددان را می شناسم که میلیونر شده اند، چرا که در کنار کارشان، به عنوان به اصلاح روسای غیروابسته، در شرکت های آزاد مشغول به کارند. اما آن ها غیروابسته نیستند. نفع شخصی محرک آن هاست. این امر روشن می کند هم چنین سمت و سوی دگرگونی های سال های گذشته را." می توان بخشی از انگیزه های "اجماع اصلاح طلبان" در شتابدهی به روند " خصوصی سازی" یکان های اقتصادی را، در وجود همین مشاوران "غیروابسته" جستجو کرد. بخش دیگر آن باز می گردد به خویشاوندی تاریخی و درازگاه نیروهای سنتگرا با بازار و بازرگانی، آن هم با خصلتی بیشتر وارداتی و غیرتولیدی. و این هم دو پرسش ما از آن دسته از اصلاح طلبان که عدالت اجتماعی را بر می جهانند: آیا می توان به بهبود اقتصادی بدون ایجاد دیگرگونی های ژرف سیاسی-اجتماعی در ایران دست پیدا کرد، وقتی پالیزدار می گوید "چرا ما نمي توانيم با مفاسد اقتصادي برخورد كنيم، چون سران بزرگ مملكت در اين رابطه دخيل هستند". آیا این گونه اصلاح طلبان برای چیرگی بر این "سران بزرگ" بدون یاری گرفتن "غیرابزاری" از توده ها، می توانند راه دیگری عرضه کنند که چون گذشته به سازش در بالای هرم زمامداری نیانجامد و به فقر و تنگدستی مردم منجر نشود. به دیگر سخن، بدون همراهی با بابکیان ستمدیده اما رزمنده، از آینده ی روشن نشانی نیست
click
click

هر که ناموخت از گذشت روزگاز، نيز ناموزد ز هيچ آموزگار


آزمون های تازه ی کشورهای منطقه در کوران «بهار عربی»، کمابیش چون تجربه ی آغاز انقلاب ایران، نشان می دهند که پیروزی نیروهای ملی و دمکرات تنها در پرتو «همبستگی دمکرات ها و دادخواه ها»، و بر گرد شعارهای «استقلال، آزادی، و عـــــــــــــدالت اجتماعی» به دست می آید. این «امر شدنی»، می تواند آغازی باشد برای رستاخیز تاریخی خاورزمین پس از تحمل پنج سده «توحش و بربریت» استعماری. شرایط جهانی و منطقه ای برای این دگرگشت تاریخی فراهم است، اگر که بتوانیم به جنگ افروزان منطقه و جهان ایست دهیم. بویژه سوسیال دمکرات های منطقه و همتایان اروپایی آنان (با آموزش از اشتباهای تاریخی خود در سده ی بیست میلادی)، می توانند از بازخوانی فاجعه ها و شکست های پیشین خودداری کنند. جنگ اول و دوم جهانی را می شد جلوگرفت، اگر که سوسیال دمکرات های جهان به جای پشت کردن به جنبش کارگری، دست دوستی به سوی دادخواهان می گشودند و به «راست» نمی غلتیدند. در هر دو فاجعه ی سده ی بیست میلادی، زمینه ی توان گیری «راست های افراطی» را عمــــــــــلا سوسیال دمکرات های آلمان و دیگر کشورهای اروپایی فراهم ساختند. «بزرگترین فاجعه ی تاریخی» کشور ما نیز (فروپاشی دیوان سالاری ساسانی و سده ها «خواری تاریخی»)، کمابیش چون آلمان، در پیوند بوده است با سرکوب خونین دادخواهان مزدکی از سوی اشرافیت زراندوز «هفت خاندانی» ساسانی. شرایط سیاسی آلمان کایزری در پایان سده ی نوزده و آغاز سده ی بیست میلادی، تا حدودی به روسیه تزاری می مانست در کوران جنگ جهانی اول، و چین و ایران پس از جنگ جهانی دوم. آلمان ها می توانستند از همتباران خود، پروس ها، بیاموزند که نیاموختند و کشورشان را دگربار به آتش سپردند. پروس ها را دشمنان بیرونی شان از نقشه ی اروپا "پاک نکردند". کارگران و دهقانان و فرهیختگان سرکوب شده ی «پایینی» بودند که به خرمن «بالایی» ها آتش انداختند و برای همیشه به زباله دان تاریخ شان افکندند. آیا در سده ی بیست و یک میلادی کابوی های امریکایی و لردهای انگلیسی و کایزرهای آلمانی در گدار خونبار پروس ها گام خواهند نهاد؟ آیا سوسیال دمکرات ها «خیانت تاریخی» خود را بازخواهند خواند، به «جنون استعمارگری» و به «جنگ بر سر مستعمره ها» دامن خواهند زد، و گیتی را به پرتگاه «جنگ جهانی سوم" نردیک تر خواهند نمود؟ گذشته از آن که "بالایی" ها چه می جویند و چه می پویند، در شرایط نوین جهانی "پایینی" ها می توانند به این نیروها ایست دهند و از بازخوانی فاجعه ها و شکست های پیشین جلوگیرند، اگر که در گستره ی جهــــــــــانی دست در دست هم نهند و «کارزار تــــــــــوده ای توانمندی» را بسامانند: نه در اتاق های سرد "بالایی ها"، بلکه بیشتر در خانه ها و کارخانه ها و خیابان ها و نهادهای گرم "پایینی ها"
click

click

اشرافيت نوين روحاني چگونه در ايران شکل گرفت


از پیوند میان لشکریان کوچ نشین خاوری-باختری با روحانیون موقوفه دار، اشرافیت روحانی سنی یا «صنف متشرعین و فقها» از سده ی دهم میلادی فرارویید، از همکاری میان لشکریان کوچ نشین آناتولی و صوفیان فئودال شمال، اشرافیت روحانی شیعه در سده های هفده و هیجده میلادی سربرآورد، و از همراهی آشکار و ناآشکار میان استعمارگران اروپایی-امریکایی و روحانیون موقوفه دار-بازاری، اشرافیت روحانی «ولایی» در پایان سده ی بیست میلادی خود نمود. برای شناخت بهتر اشرافیت روحانی «ولایی"، می بایست به آینه ی دوران صفوی نیک بنگریم. در برش صفوی چهار راهکار در دستور کار بود که با نشیب و فرازهایی تا فروپاشی آن دودمان تداوم یافت. این چهار راهکار، رویه ای آیینی، اما درونه ای اقتصادی داشتند. نخست، پاک سازی خونین رقیبان ایدئولوژیک-سیاسی، دوم، رد و محکومیت تصوف پس از گذار از برش نخستین، سوم، تدوین فقه و حل فصل اختلافات و تناقضات احکام فقهی، و چهارم، گسترش الهیات و کلام نوین و پخش همه سویه ی خرافه ها و «تلبیس» ها و «تهمت» ها. این رویکردها تقلایی بودند برای تثبیت خلافت فئودالی تازه ی اسلامی
click

click

ويژگي هاي ششگانه ي زمامداري کانون گراي ايراني


ویژگی های فئودالیسم کلاسیک ایرانی تا پیش از پیدایی خلافت های اسلامی در باختر آسیا عبارت بودند از: یکم، مالکیت های گسترده ی دیوانی یا «خالصجات» (که اصل چهل و چهار قانون اساسی از درون آن فراروییده) در کنار مالکیت های «کنترل شده» ی خصوصی ، دوم، دیوان سالاری های گسترده و سامانیده و پیشرفته، سوم، گماردگی یا تیول داری وابسته به دیوان خانه ی مرکزی، چهارم، بازارهای همگرای درون و برون مرزی (با نقش ویژه و انحصاری دیوان در برجسته ترین داد و ستدهای برون مرزی)، پنچم، راسیونالیسم یا خردگرایی خاوری-ایرانی، و ششم، مدارا و همزیستی آیینی-قومی. این ویژگی ها بویژه در برش های درخشان تاریخی خود نموده اند. رویکردهای ششگانه ی بالا، زمینه را برای انباشت سرمایه در دست لایه های بالایی، همانا دیوان سالاران و درباریان و گماردگان (تیول داران دیوانی-شاهی و زمینداران خصوصی)، و نیز بازرگانان و صرافان و کارگاه داران و پیشه وران بزرگ فراهم می ساخت، و بدین گونه تولید و بازتولید اقتصادی شتابان و پایدار و پیشرفته را، بویژه در برش های درخشان و پربار پارینه، تضمین می نمود. سرمایه ی بــــــــــــــــالای انباشته شده در دستگاه دیوانی-شاهی یا خزانه ی مرکزی، در بیشتراین برش ها نقشی تعیین کننده داشت در تنظیم امور اقتصادی-مالی. در این ساختار، دیوان سالاری پیچیده و بسیار پیشرفته ی مرکزی و محلی، هم ابزاری بود در خدمت انباشت سرمایه، و هم وسیله ای بود برای بهبود نیروهای مولده و ایجاد هماهنگی در بازارهای همگرای درون و برون مرزی. این دیوان سالاری، بر خلاف  برش زمامداری کوچندگان که استوار بود بر اشرافیت زمیندار لشکری-روحانی، به گونه ی برجسته اتکا داشت بر اشرافیت فئودال دهگانی-دیوانی
click

click

مرگ شهرها و شارستان ها، و زايش «ربض» ها و شورستان ها


در «ربض» ها و شورستان های خاوری چنین کسی زندیق است: «کسی که از میان نویسندگان سربلند کرده از سخن عبارات شیرین آموخته، از علم اندکی تلقی کرده، و حکم بزرگمهر را روایت می کند، و وصایای اردشیر را حفظ دارد، و انشا عبدالحمید را مطالعه کند، و ادب ابن مقفع را اخذ نموده، و کتاب مزدک را معدن علم دانسته، و کلیله و دمنه را مایه ی فضل شناخته، و گمان میکند که در سیاست فاروق اکبر شده … و آن گاه بر قرآن رد و انتقاد کرده و آن را متناقض و متباین می داند، سپس اخبار و احادیث را تکذیب می کند، اگر حسن بصری را وصف نمایند نکوهش نمی شمرد، و اگر شعبی را نام برند نادانش می داند، و مجلس خود را به ستایش اردشیر بابکان و دادگری نوشیروان و جهانداری ساسانیان سرگرم می نماید، و اگر از جاسوس پرهیزد و از مسلمین حذر کند سخن از معقول میداند، و از محکم قرآن گفت و گو و از منسوخ آن خودداری می نماید، و آنچه را به چشم دیده نشود یا عقل آن را نمیپذیرد تکذیب می کند، و حاضر را به غایب ترجیح میدهد، و آنچه در کتابها وارد شده اگر مقرون به منطق باشد، قبول، و الا، رد کند». چنین کسی در «ربض» ها و شورستان های خاوری «زندیقی» بوده و هست، چه دیروز و چه امروز: نگاه کنید به فرمانهای مرگ یا «فتواهای» تازه ی «پیران جاهل و شیخان گمراه» (برگرفته از حافظ) در ایران، و نیز تندروی های آیینی در عربستان و پاکستان و افغانستان و عراق و سوریه و ترکیه و اسراییل و مصر و لیبی و غیره. «مغولان امروزین» جهان چون «مغولان دیروزین»، خیمه های این واپس گرایان خاوری را بلند برافراشته اند. برای اینان، «دکترین خاوری» سرکوب و بهره گیری از «اخوان المسلمین» های رنگارنگ –«اورتاق» داران نوین-، یا پشتیبانی از بورژوازی انگلی-وارداتی-بازرگانی محلی و دشمن سرسخت «نوزایی فرهنگی» و «رستاخیز صنعتی» -که از هم ناگسستنی اند- در خاور، هم اینک بهتر به کار می آیند، تا بهره گیری از «دکترین مکزیکی» محو «نیروهای ملی و دمکرات» به کمک «شعبان بی مخ» ها و گانگسترهای سرتاپا مسلح
click

click

چيرگي درازگاه «تمايلات ارتجاعي» بر جامعه ي ايران


ویل دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» با نگاهی به رویکردهای چادرنشینان خاوری در روسیه، بر نکته هایی انگشت نهاده که در ایران نیز برجسته اند: "سران عشایر مغول متوجه شدند که فقط به اتکای قدرت محض نمی توانند روسیه را مطیع خود نگاهدارند، از این روی با کلیسای روس از در صلح درآمدند، اموال و ماموران آن دستگاه روحانی را پاسداری کردند، آن ها را از مالیات معاف ساختند. هزاران تن از روس ها در میان بیم و هراس، به طلب امنیت، به سلک راهبان درآمدند. از همه طرف سیل تحف و هدایا بود که به سوی تشکیلات روحانی روانه، و کلیسای روسیه در میان فقر و فاقه ی عمومی، بنیادی شد بی اندازه ثروتمند." در سده های گذشته، استعمارگران "دکترین مغولی" را در خاور کمابیش پی گرفته اند
click

click

ايمانوئل کانت: دلير باش در به کار گرفتن فهم خويش! اين است شعار روشنگري


در پاسخ به "دست های پنهانی" که در درون و برون مرز، دادخواهان را پیاپی آزار میدهند و سرکوب می کنند، می گوییم روشنگری را از "ایمانوئل کانت" ها آموخته ایم، که می گفت: "روشنگری خروج آدمی است از نابالغی به تقصیر خویشتن خویش. و نابالغی، ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن است، بدون هدایت دیگری. به تقصیر خویشتن است این نابالغی، وقتی که علت آن نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کار گرفتن آن باشد، بدون هدایت دیگری. دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش! این است شعار روشنگری". آری، ققنوس دلاور و مهتر سرزمین مان بی گمان با دو بالِ توانایِ داد و خرد، از میان این همه خاکستر خون و خرافه و خیانت به پرواز در خواهد آمد. این، آن چیزی ست که پاره ای از نیروهای "ملی گرای" ما پس از گذشت بیش از صد سال، یا از شناخت اش ناتوانند و یا از پروازش، در هراس
click

click

بيداد ولايي زير نام “عدالت” خواهي و استقلال جويي


برای پایان دادن به بیدادها "تنها علاقمندی به ایران کافی نیست، باید دانسته شود که چگونه میخواهند ایران راه برده شود؟ چگونه میخواهند کشتی شکسته را از گردابی که افتاده بیرون آید؟ باز می گویم: در ایران از علل مهم بدبختی روشن نبودن فهم ها و پراکنده بودن اندیشه هاست. از اینرو چنانکه گفتیم بسیار بجاست که در این هنگام گفتگوها بمیان آید و اندیشه ها تا هر اندازه که تواند بود روشن گردد. بینیم ما چه می خواهیم؟ به این پیشامد با چه نظری می نگریم؟ برای آینده چه آرزو داریم؟... این نکته مهم است که برای انقلاب هم نقشه و زمینه باید بود. انقلاب چیست؟ انقلاب آنست که یک دسته برای راه بردن کشور خود و چاره کردن به گرفتاریهای آن موادی را بنظر گیرند و خودشان در پیرامون آنها با یکدیگر هم عقیده بوده و دیگران را نیز موافق سازند و آنگاه دست بهم داده رشته حکومت را بدست آورند و آن مواد را بموقع اجرا گزارند." (احمد کسروی) و آمزه ای از گذشته: "در دهه ی سی اوجگیری جنبش مزدبگیران شهری به تشکیل یکی از بزرگترین اتحادیه های کارگری در باختر آسیا انجامید و در پرتو آن در سال 1325 پیشرفته ترین قانون کار در خاورمیانه به تصویب رسید. در کوران انقلاب بهمن هم، علیرغم انحلال سندیکاهای کارگری و دستگیری نزدیک به سه هزار تن از اعضای آنان پس از کودتای سال سی و دو و ایجاد سندیکاهای نیمه دولتی و کنترل شده، بر پایه ی ارزیابیِ درست یرآوند آبراهامیان، "جنبش کارگری به عنوان نیرویی سرنوشت ساز" وارد پهنه ی مبارزه شد. بنا بر دیدگاه او "طبقه ی متوسط می توانست موجب نگرانی رژیم شود، ولی ضربه ی نهایی را نمی توانست وارد کند. این بن بست با مداخله ی طبقه ی کارگر صنعتی در نیمه ی دوم سال 1357 شکسته شد". در جنبش اعتراضی کنونی نیز خیزش های دانشجویان و زنان و روشنفکران، همگام و همراه با جنبش کارگریِ رو به رشد ایران اند و می توان گمان کرد که ضربه ی پایانی را نیز همین جنبشِ رنجبران بر رژیم جمهوری اسلامی وارد" خواهد کرد
click

click

برآمدن و برافتادن زمامداري هاي پرستشگاهي در تاريخ ايران


ارنست رنان، فیلسوف و مورخ فرانسوی سده ی نوزده میلادی پیرامون خیام می نویسد؛ "چیزی که «بسیار شگفت انگیز» است، آن است که چنین دیوانی در یک کشور محکوم به مذهب اسلام رایج و ساری گردد که حتی در آثار ادبی «هیچ یک از ممالک اروپا»، کتابی نمی توان سراغ داد که نه تنها عقاید نافذ مذهبی را، بلکه کلیه ی معتقدات اخلاقی را نیز به طنز و طعن و استهزایی چنین لطیف و چنین شدید نفی کرده باشد". مخالفت رنگارنگ "بزرگان ایرانی" با روحانیان و خلافت های معنوی و مادی آنان، برآیند دگردیسی های درازگاه نهادهای روبنایی در تاریخ ایران بود. شماری از دیوانیان از همان آغاز چیرگی عرب ها، با "بازسازی" زمامداری های پرستشگاهی مخالفت می کردند و آن را به زیان تحولات اقتصادی-اجتماعی ارزیابی می کردند
click

click

خلافت هاي “با تاخيري” که امروز نيز بازخواني مي شوند


آیین به منزله ی ابزاری در دست روحانیان و ایلخانان، «کمالیات» را به انزوا می کشاند، «شرعیات» و خرافات را دامن می زد، روح سرسپردگی به «بالایی ها» ایجاد می کرد، بهره کشی های گسترده و لگام گسیخته را "تطهیر" آیینی می نمود، و بدین گونه آن را "مباح" و پذیرفتنی جلوه می داد. در حقیقت امر، خلافت عباسی و «خلافت با تاخیر» صفوی، چون شورای عالی کلیسای روم، چیزی نبود جز ستون فقرات نظام فئودالی بهره کشانه در سده های میانی، آن هم در آستانه ی برآمدن مناسبات نوین سرمایه داری در باختر آسیا. «خلافت های امروزین» و رنگارنگ خاوری نیز در برشی نوین، همین آماج ها را پی می گیرند ... و این هم از مرده ریگان صفویان: «نیمه مستعمره ی عقبماندهای که در اختیار من و قرق گاه قدرت و غارت من باشد، به از کشور مستقل و مترقی که مرا از صحنه بیرون راند». و به راستی چه تلخ است بازی بدشگون تاریخ و بازخوانی گذشته های تار از "زبان حال" ناصرالدینشاه. آن گاه، «جیره خواران استعمار در میان دربار و حرم، اشرافیت قاجاری و غیرقاجاری، خان های عشایر، ملایان بانفوذ و بازرگانان دلال و سردمداران اصناف» با رشوه دادن و فاسد کردنو بهره گیری از شیوههای فراماسونری و دیدگاههای التقاطی-لیبرالی به خدمت در می آمدند، و امروز «به روز شده» ی همان اسلوب ها سرسپردگان جیره خوار و غیرجیره خوار میزاید و به یاری همین نیروهاست که در گدار نوزایی اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی کشورمان راهبند آفریده می شود
click

click

از ببرها گريختم، به زالوها روي آوردم، بلعيده شدم از ميـــــــــــانه روها


سه ستون اساسی که به ویژه از دهه ی چهل خورشیدی و در کوران انقلاب بهمن و کمی پس از آن شکل گرفت، به زیست خود با نوساناتی ادامه داد و با وجود همه ی تناقض های درونی در شرایط ضرور کم و بیش یک دست عمل کرد، ماندگاری سامانه ی کنونی در ایران را تضمین کرده است. برای شناخت این سه جریان می بایست نگاهی به گذشته داشت.اگر به رويدادهاي صد سال گذشته نظری گذرا بياندازيم، با سه اندیشه ی ناسیونالیستی، که جهان بینیِ چیره ی سرمایه داری ایران  در گذر از مناسبات فئودالی به ساختارهای نوین است، روبرو می شویم. نخستینِ آن را ناسیونال-پادشاهی می نامیم که آمیخته ای بود از پاره ای باورهای پيش از اسلام با برداشت های کمرنگی از جهان بينيهای عصر روشنگري در اروپا. این نگرش پيش از روی کار آمدن دودمان پهلوی کم و بیش شکل گرفته بود. جهان بيني دوران گذار، افزون بر این نگاه دو جلوه ی ديگر نيز یافت. نخستين گرايش را ناسيونال- ليبرال و دومي را ناسيونال–سنتي ميخوانيم. در شرايط غیر دمکراتیک کشور، اين گرايش ها تنها به صورت ناروشن بر رويدادها و دگرگونيهاي جامعه ی آن زمان اثر گذاشتند. اگر گرايش ناسيونال-ليبرال در بخش بزرگ خود همان جرياني بود كه در آينده در پيكر جبهه ملي ايران به رهبري محمد مصدق تبلور یافت، گرايش ناسيونال-سنتي در چارچوب جريان های ملي-مذهبي در زير رهبري كاشاني و همراهانش و نيز بخش كوچكي از جبهه ملي  كه بعدها به صورت نهضت آزادي سامان گرفت، خود را آشکار کرد. به این نکته می توان توجه داشت که ناسيوناليسم پاره اي از كشورها با زمینه های بورژوا-ملاكي، در شرایط ویژه ای، کم و بیش گرایش هایی به مذهب نشان می دهد و در پیامد آن به رشد نهادهای پیش سرمایه داری و گاها نفرت و تعصب آیینی یاری می رساند
click

click

ناداني ها و خشک مغزي هاي متعصب ها


جسد او (شاه عباس) بعدها از "کاشان به قم منتقل شد و عده ای نوشته اند که این کار پنهانی انجام شد، بعض سیاحان نوشته اند که پادشاهان صفوی، از ترس اینکه مبادا استخوان های آن ها به سرنوشت استخوان شاه تهماسب دچار شود، وصیت می کردند که بعد از مرگ آن ها، چند تابوت مشابه از دروازه های شهر خارج کنند و هر کدام را به طرفی ببرند تا معلوم نشود قبر شاه کجاست، و به همین سبب سنگ قبر شاه عباس در کاشان هم نوشته ای به نام ندارد". دوسرسو نویسنده فرانسوی سده ی هیجده میلادی نیز به همین ناخشنودی ها اشاره دارد، وقتی یادآور می شود؛ "از آنجا که در زمان او (شاه عباس) تاج و تخت پادشاهی در دودمان صفوی نوپا بود، چون او نبیره ی شاه اسماعیل بود و پادشاهی این خاندان میان مردم هنوز آیین دیرینه ای نشده بود، «ترس شاه عباس از مردم کشور خود، بیشتر از ترس همسایگان برون مرزی» بود. شاه عباس در همه ی شهرها و نقاط کشور گروه های آمیخته ای از نژاد و زبان گرد می آورد تا از لحاظ آداب و رسوم و عقاید متفاوت باشند. مردم گرچه همه پیرو یک قانون و دستور بودند، ولی با سیاست (افزوده ی نگارنده: "سیاست تفرفه بیانداز و حکومت کن" یا سیاست "حیدری-نعمتی")، اتحاد و یگانگی در میان آن ها بر علیه دولت غیرعملی می گردید." (آن چه امروز نیز دزدان ولایی و دزدان دریایی، دست در دست هم بدان عمل می کنند). و اینجا یک پرسش از دست اندرکاران "نظام ولایی": آیا دست اندرکاران "نظام ولایی" پس از سه ده سیاهکاری و خون ریـــــــــــزی، سرنوشتی چون "شاهان دین پناه" صفوی خواهند یافت. چند سده پیش، زمینه ی نخبه زدایی و بی رنگ شدن علوم اثباتی و تجربی، و پر رنگ شدن گرایش های خرافی و غیرتجربی را، مجتهدان "متعصب" و "نادان" و "ثروتمند" صفوی فراهم می ساختند، و امروز زمینه ی دگراندیش کشی ها و خرافه گرایی ها را "متعصبان" و "نادانان" و "دارایان" رنگارنگ ولایی فراهم می سازند. آیا فاجعه ی ملی در سال شصت و هفت و کشتار هزاران زندانی سیاسی در دوران "طلایی امام" بازخوانی چنین رویدادهای تلخی نیست: "دو تن از سرداران مراد بیک جهان شاهی و سایلتمش بیک را غازیان (سربازان شاه اسماعیل "مرشد کامل" و متعصب شیعه) زنده زنده به سیخ کشیدند و بریان کردند و به عنوان هشداری به دیگران، به جای کباب" خوردند
click

click

تندروي هاي آييني و اشرافيت روحاني


توان گیری اشرافیت روحانی در پایان برش صفوی، همچون امروز، در پشت تندروی های آیینی پنهان می شد و با ایجاد محدویت های زیادی همراه بود. در این برش موزیک و رقص ممنوع گردیدند، قهوه خانه ها بسته شدند، قماربازان و معتادان و روسپیان غیره مورد آزار بیشتری قرار گرفتند، غیرشیعیان بیش از پیش "کیفر" دیدند، و در پایان کار، "ملا حسین" که خود حرمسرایی داشت از "قریب به هزار دختر صبیحه ی جمیله از هر طایفه و قوم و قبیله از عرب و عجم و ترک و تاجیک و دیلم"، به تحریک ملاباشی ها، زنان شوربخت ایرانی را برای رفتن به بازار و خیابان، بجز به دلایل شرعی و عرفی "منع" کرد.
click

click

کيفر دادخواهي چيزي نبود و نيست، جز تنبيه


آن چه دالساندری سفیر ونیزی درباره ی خلافت صفوی و قاضیان آن که بیشتر از روحانیون شیعه بودند، می نویسد، بیان دردهای مردم "ولایت فقیه" زده ی ماست: "اکثر قضات رشوه گیر بودند و حقوق شاکیان را رعایت نمی کردند ... من همه روزه آن ها را می دیدم که جامه های خود را می درند و خود را از دیوارهای دیوانخانه می آویزند و فریاد می آورند که چرا احقاق حق مظلومان نمی شود، دیدم که به کیفر این کار آنان را به شدت تنبیه می کردند." طبری سده ها پیش از پیدایش اشرافیت فئودال شیعه در سده ی شانزده میلادی، پیرامون بیهودگی "خلافت"، از زبان یکی از بزرگان ایرانی رو به امیر عرب خراسان، می گوید: "ما ایرانیان در پرتو حزم و خرد و رفتار شایسته چهارصد سال (اشاره به برش ساسانی) از دنیا خراج گرفتیم و حال آن که نه کتاب فصیح و مقدس داشتیم و نه رسولی که فرستاده ی خدا باشد". بن بست های روبنایی در جامعه ایران و ناکارایی در دیوانخانه ها، در سده های گذشته با پیدایش این گونه "دولت در دولت" ها یا "خلافت" های آشکار و ناآشکار روحانیون، پیوندی همه سویه داشته است. روحانیون موقوفه دار در نبرد با دیوانیان، هم با کوچ نشینان ترک و هم با دشت نشینان مغول هم پیمان شدند، و زمینه ی اشغال ایران را برای چندین سده فراهم ساختند. خلافت صفوی نیز، برآیندی بود از سازش میان روحانیون سیورغال دار شمالي و قزلباشان تيول دار آناتولي
click

click

از طلبه هاي زيردست تا ملاباشي هاي بالادست


در بخشی از یادداشت های یک طلبه می خوانیم: "تا شب بی غذا می ماندیم و رفیق من به پوست خربزه ی بر زمین ریخته ی خاک آلود قناعت می کرد و از من احوال خود را مستور می داشت، از روی خجالت و حیا. و من هم مانند او می کردم". وی در اصفهان نیز که "به معرفت محمد باقر مجلسی که یکی از بزرگان و متعصبین علما و شاید مقتدرترین ملاهای شیعه است نائل گردید" و همواره در "ترس" بود، با همان "تنگدستی و فقر" دست و پنجه نرم می کرد. ادوارد براون به درستی می نویسد، طلبه های خردسال صفوی چون محصلین کلیساهای اروپایی در سده های میانه، "از زندگانی خانوادگی و روابط خویشاوندی گسسته، در اقیانوسی از ظاهرسازی و تعصب" شناور بودند
click

click

سه سده ي سرنوشت ساز


در پایان سده ی هفده و آغاز سده ی هیجده میلادی بود که یکی از بزرگترین راهبندهای تاریخی در گدار شکوفایی فرهنگی و اجتماعی-اقتصادی ایران آفریده شد و "هیولایی خرافی" و با توان بالای اقتصادی و قدرت آشکار و ناآشکار سازمانی، پا به پهنه ی زندگی نهاد. این "هیولای خرافی"، و بویژه اشرافیت آن، دست در دست نیروهای گونه گون بازدارنده ی رشد درون و برون مرزی، در پنج سده ی گذشته در برابر بیشتر نوزایی ها و نوسازی های ضرور اجتماعی، قلدرمنشانه و گستاخانه بالا برافراشته است. حساب این اشرافیت روحانی، از توده ی شیعیان ایران که بخش کوچکی از ساکنان فلات بزرگ ایران را تشکیل می دادند، و نیز جنبش های ضدفئودالی آنان، جداست..
click

 


 


 

click click
click

click
click
click
click
click
click
click
click
click
click
click

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ، بنیاد-موقوفه خواران فربه، پاسداران بلندپایه، و نوسوداگران مالی-مونتاژی در "خلافت نفتی" ایران

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامه ریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه ‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه ‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچه ها، رودخانه ‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ ها‏، جنگلها، نیزارها، بیشه های طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول ‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

چهار ستون اقتصادي سامانه ولايي که صدها و بلکه هزارها ميليارد دلار سرمايه هاي مردمی را در درازنای چند دهه به جیب زده یا بر باد داده اند، نزديک به هشتاد درصد اقتصاد ايران را زيردست دارند. اين جهار نيرو عبارتند از بازرگانان بزرگ، بنياد-موقوفه خواران فربه، پاسداران بلندپایه، و نوسوداگران مالی-مونتاژی در درون سامانه ی ولايي. دستياران نهان و نانهان برون مرزي آنان نيز بویژه انحصارهاي نفتي-نظامی-مالی بين المللي هستند. سرکوب گستاخانه و خونبارانه ی جنبش هاي زنان و جوانان و روشنگران، و ویژگان کارگران و مزدبگبران و رنجبران، از سوی "خلفای نفت ایران" پوششي است براي اين چپاول کم پیشنه و همه سويه

 

 

click